ارزش فعلی (PV)، ارزش خالص فعلی (NPV) و نرخ بازده داخلی (IRR) چطور محاسبه میشوند؟
تصور کنید سازمانتان قصد دارد دستگاهی به ارزش ۴۵۰ میلیون تومان بخرد. انتظار میرود این دستگاه تا پنج سال، بازدهیای معادل ۱۰۰ میلیون تومان در هر سال داشته باشد، اما هیأت مدیرهتان تصمیم میگیرد این کار را انجام ندهد. این سرمایه گذاری کاملا بدون ریسک است، پول موجود است و کسبوکار هم سودی معادل ۱۰ میلیون تومان در سال را تضمین میکند. پس چرا آنها تصمیم گرفتند سرمایهگذاری نکنند؟
در نگاه اول، تصمیمات سرمایهگذاری شبیه اینها، بیش از حد ساده به نظر میرسند. سرمایهگذاری کن و بعد هم سود فراوانی دریافت کن. اما ارزش پول به دست آمده در آینده، (به خاطر نرخ تورم و بهره) کمتر از ارزش پول کنونی است. بنابراین، این امکان هست که وقتی ارزش پول امروز را با آینده مقایسه کنید، درآمد ناشی از سرمایهگذاری، واقعا کمتر از سرمایهگذاری اولیه ارزش داشته باشد.
حتما فرصتهای سرمایهگذاری دیگری هم برای بررسی وجود دارند. آیا سرمایهگذاری در جای دیگر، درآمد بهتری به همراه خواهد داشت؟ اصلا از کجا بدانیم کجا باید سرمایهگذاری کنیم؟ قبل از سرمایهگذاری چه فاکتورهایی را باید بررسی کنیم؟
در این مقاله، به سه رویکرد مهم مورد استفاده در تصمیمات سرمایهگذاری نگاهی میاندازیم:
- ارزش فعلی (PV)؛ (NPV)؛ (IRR).
این رویکردها، پایههای تصمیمات سرمایهگذاری هستند. با یادگیری آنها، میتوانید دلیل تصمیمات خاص سرمایهگذاری در سازمانتان را بهتر درک کنید؛ با اطمینان بیشتری در تصمیمات مالی شرکت کنید و البته تصمیمهای درستتری هم بگیرید!
اگر احساس کردید برخی از فرمولهای این مقاله پیچیده هستند، نگران نباشید. آنها را به عنوان مرجع آوردهایم، شما برای درک اصول اساسی PV و NPV و IRR مجبور نیستید آنها را یاد بگیرید.
اگر در دنیای مالی تازهکار هستید، توصیه میکنیم حتما مقالهی کاربردی ترین اصطلاحات حسابداری مالی را مطالعه کنید.
ارزش فعلی (PV)
ارزش فعلی (PV) ارزش کنونی میزان پولی است که در آینده دریافت میکنید. میتوانید از آن برای پیشبینی این استفاده کنید که درآمدهای آینده از یک سرمایهگذاری بالقوه، به پول امروز چقدر ارزش دارند.
PV بر این اصل استوار است که هر چقدر پول دیرتر به دستتان برسد، بیشتر ارزشش را از دست میدهد. اگر از شما سؤال میکردند که ۱۰۰ هزار تومان را همین الان دریافت میکنید یا یک سال دیگر، عاقلانه بود که همین الان بگیرید چون میتوانید اکنون پول را سرمایهگذاری کنید و بلافاصله شروع به کسب سود کنید. بنابراین اگر نرخ بهره ۱۰ درصد باشد و همین الان ۱۰۰ هزار تومان داشته باشید، سال آينده ۱۱۰ هزار تومان خواهید داشت. اما در همین حالت، ۱۰۰ هزار تومان طی یک سال آینده، به پول امروز فقط ۹۰ هزار تومان ارزش خواهد داشت، چون شما انتظار داشتید تا طی این یک سال ۱۰ هزار تومان سود دریافت کنید.
برای محاسبهی PV به نرخ بهرهی قابل مقایسه نیاز دارید و سادهترینشان هم برای استفاده، اغلب نرخی است که با گذاشتن سرمایهی خود در بانک به دست خواهید آورد.
برای مثال ممکن است شما سرمایهای داشته باشید که درآمد ۱۵ میلیون تومان طی یک سال را از آن انتظار داشته باشید. این را هم میدانید که سرمایههای قابل مقایسه درآمدی ۱۵ درصدی دارند. بنابراین با نرخ ۱۵ درصدی درآمد، اکنون آن ۱۵ میلیون تومان چقدر ارزش دارد؟
این فرمولی است که میتوانیم برای پاسخ به این پرسش استفاده کنیم:
C1 = جریان نقدینگی (درآمد) بعد از یک سال
r = نرخ درآمد یک ساله برای سرمایهگذاریهای قابل مقایسه و متناسب به صورت یک کسر (یعنی ۰٫۱۵ نه ۱۵ درصد) است.
با استفاده از مثال ما، PV را به صورت زیر محاسبه کنید:
15,000,000/(1 + 0.15) = 13,043,478.26
بنابراین درآمد دارای ارزش فعلی ۱۳,۰۴۳,۴۷۸٫۲۶ تومان است. یعنی ۱۵ میلیون تومان سال بعد همین موقع، حدود ۱۳ میلیون تومان به پول امروز، ارزش دارد.
اغلب جریان نقدینگی تا چندین سال متمادی یکسان است؛ بنابراین باید معادلهی PV را برای انعکاس این مسئله تنظیم کنیم. در اینجا از فرمول ارزش فعلی کامل برای هر مورد نقدینگی آتی استفاده میکنیم:
Present Value (PV) = Ct/(1 + r)^t
Ct = جریان نقدینگی (درآمد) t سال آینده
r = نرخ درآمد به صورت کسر
t = تعداد دورهها (مثلا برای ۵ سال، t=5)
اگر جریان نقدینگی در مثال بالا در طی چهار سال بود، ما PV را بهصورت زیر محاسبه میکنیم:
r = 0.15 (15 percent)
15,000,000/(1 + 0.15)^4 = 8,576,298.68
بنابراین درآمد دارای ارزش کنونی ۸,۵۷۶,۲۹۸٫۶۸ تومان است. یعنی چهار سال دیگر، ۱۵ میلیون تومان دارای ارزش ۸,۵۷۶,۲۹۸٫۶۸ تومان نسبت به پول امروز است.
نرخ بازده بهکاررفته برای محاسبهی نرخ تنزیل، اغلب هزینه فرصت سرمایه نامیده میشود. هزینهی فرصت عبارت است از هزینهی سرمایهگذاری در مقایسه با سرمایهگذاری دیگر. اگر سرمایهی «الف» را بخرید، پس سرمایهی «ب» را نمیخرید، بنابراین هزینهی فرصت، تفاوت بین درآمد واقعی سرمایهی «ب» و درآمد واقعی سرمایهی «الف» است.
ارزش خالص فعلی
ارزش خالص فعلی (NPV) در سرمایهگذاری، یعنی تفاوت بین هزینهای که برای شروع سرمایهگذاری باید بپردازید و ارزش کنونی تمام جریانهای درآمدی که از آن سرمایهگذاری برای شما ایجاد میشود. NPV به شما کمک میکند تا تصمیم بگیرید آیا احتمال دارد این سرمایهگذاری، درآمد نسبتا زیادی به همراه بیاورد (و در نتیجه ارزش خرید داشته باشد) یا نه.
NPV را به این صورت محاسبه میکنیم:
I = هزینهی سرمایهگذاری شده
باشند. در مثال بالا، بیایید تصور کنیم برای کسب ۱۵ میلیون تومان درآمد در سال، باید تجهیزاتی را بخریم که ۱۳ میلیون تومان هزینه دارند. پس:
NPV = 13,043,478.26 (مثال قبل PV) – 13,000,000 (سرمایهگذاری)
بنابراین این سرمایه در واقع یک افزایش خالص در ارزش به میزان حدودا ۴۳ هزار و پانصد تومانی فراهم میکند.
فرمول NPV در این مورد به این صورت است:
NPV = (C1/(1 + r)t) – I
NPV = (15,000,000/(1 + 0.15)^1) – 13,000,000
در این مثال، احتمالا سرمایهگذاری ۱۳ میلیون تومانی را انجام بدهیم؛ چرا که این سرمایهگذاری توانایی بالقوهی کسب مبلغ اضافی ۴۳ هزار و پانصد تومانی را به پول امروزی، در مقایسه با سرمایهگذاری این پول در بانک دارد.
برای محاسبهی NPV در سرمایهگذاریهایی که طی چندین سال درآمد دارند، PV را برای هر سال محاسبه کنید و اینها را جمع ببندید. سپس سرمایهی اولیه را کم کنید.
بنابراین فرمول NPV شبیه این است:
NPV = ∑ (Ct/(1 + r)^t ) – C0
C0 = میزان نقدینگی اولیه
Ct = جریان نقدی برای دوره زمانی مورد نظر
t = تعداد دوره زمانی
r = نرخ بهره در دوره زمانی مورد نظر
(علامت ∑ به معنی مجموع همه است. بنابراین به شما میگوید ارزش فعلی درآمد هر یک از سالهای آتی را که به دست میآورید، با هم جمع ببندید.)
در مجموع، وقتی NPV موردنظر بیشتر از صفر است، سرمایهگذاری سودده خواهد بود. وقتی NPV کمتر از صفر است، سرمایه سودی نخواهد داشت. البته این محاسبات فرض را بر این گذاشتهاند که پیش بینی جریان نقدی شما به طور منطقی نزدیک به واقعیت است.
در این مثالها، تصور کردهایم که نرخ بازده در طول مدت سرمایهگذاری ثابت میماند. در دنیای واقعی، بعضی سرمایهگذاریها دارای نرخ بهره متغیر هستند اما ما در این مقاله یک نرخ بهره ثابت را به کار بردهایم تا محاسبات ساده باشند. به طور مشابه فرض کردهایم که همهی سرمایهگذاریها پیشاپیش انجام میگیرند. وقتی به این شکل نیست (و اغلب هم همینطور است) باید NPV خود را بر اساس جریانهای نقدینگی خالص برای هر دوره پایهریزی کنید.
مثالی از ارزش خالص فعلی
یک فرصت سرمایهگذاری دارید که در سه سال آتی، هر سال ۱ میلیارد تومان پرداخت میکند. هزینهی اولیهی این سرمایهگذاری ۲ میلیارد تومان است و نرخ بهره برای ارزیابی سرمایهگذاری ۱۷٫۵ درصد است. آیا در این سرمایهگذاری شرکت میکنید؟
۱. هر مورد جریان نقدی (درآمدی) سالانه را برای پروژه به پول امروزی از طریق استفاده از فرمول PV محاسبه کنید.
سال اول = PV = (C1/(1 + r)^1) = 1,000,000,000/1.175 = 851,063,829.79
سال دوم = PV = (C2/(1 + r)^2) = 1,000,000,000/1.381 = 724,309,642.37
سال سوم = PV = (C3/(1 + r)^3) = 1,000,000,000/1.62 = 616,433,738.19
۲. همهی PVهای هر ۳ سال را به همدیگر اضافه کنید:
Total PV = 851,063,829.79 + 724,309,642.37 + 616,433,738.19 = 2,191,807,210.35
۳. NPV را حساب کنید.
NPV = 2,191,807,210.35 – C0
NPV = 2,191,807,210.35 – 2,000,000,000
از آنجا که NPV حدودا ۱۹۲ میلیون تومان و مثبت است، شاید ارزش سرمایهگذاری را داشته باشد. اما باید بررسی کنید که فرضیات دربارهی درآمدهای مورد انتظار و نرخ بهره قابل مقایسه چقدر صحیح است. یک تغییر کوچک و نامناسب در هرکدام از اینها، میتواند سود شما را به راحتی به زیان تبدیل کند.
همیشه به یاد داشته باشید که ارزیابیهای PV و NPV به میزان دقت در تخمینهایی که میزنید بستگی دارند و تغییرات در نرخ بهره میتواند به طور قابل توجهی روی نتیجه تأثیر بگذارد.
نرخ بازده داخلی
یک روش متداول دیگر برای ارزیابی سرمایهگذاریها عبارت است از محاسبهی نرخ بازده داخلی (IRR) که روش جریان نقدی تنزیلشده هم نامیده میشود.
ضرورتا IRR نرخی است که در آن NPV مربوط به یک سرمایهگذاری، برابر صفر است.
شما وقتی IRR را محاسبه میکنید، آن را یک معیار مجزا برای تصمیمات سرمایهگذاری تعریف میکنید. برای مثال شاید سازمانتان مشخص کند که فقط پروژههایی را اجرا میکند که بازدهی بیشتر از ۱۵ درصد داشته باشند. بعضی افراد IRR را با عنوان نرخ سود سربهسر میشناسند.
معمولا IRR به صورت درصد بیان میشود و اگر بیشتر از نرخ بازده در سرمایهگذاریهای دیگر باشد، به این معنی است که ممکن است این سرمایهگذاری ارزش انتخاب و شرکت در آن را داشته باشد.
این روش در بین سرمایهگذارانی محبوب است که میخواهند از طریق سرمایهگذاریشان به نرخ درآمد مشخصی دست پیدا کنند. یک محاسبهی سریع نشان میدهد که یک سرمایهگذاری خاص، چه نرخ بازدهای را طی یک دورهی زمانی مشخص به ارمغان میآورد.
در فرمول NPV یا همان خالص ارزش فعلی، IRR جایگزین r صورت میشود و وقتی NPV=0 باشد، فرمول به صورت زیر درمیآید:
0 = ∑ (Ct/ (1 + IRR)^t) – I
محاسبهی ارزش IRR میتواند خیلی پیچیده شود. اما شما میتوانید یک صفحهی گسترده (اکسل) ایجاد کنید یا از یک حساب آنلاین و رایگان IRR استفاده کنید تا IRR را به راحتی محاسبه کنید.
مثالی از نرخ بازده داخلی و استفاده از اکسل
فرصتی بهدست آوردهاید که در ازای سرمایهگذاری ۱۰۰ میلیون تومانی، طی سه سال آتی، به ترتیب به شما ۴۲ میلیون تومان، ۴۳ میلیون تومان و ۴۵ میلیون تومان پرداخت خواهد شد. فرصتهای دیگر نرخ بازده ۱۳ درصدی برای سرمایهگذاری مشابهی فراهم میکنند. بنابراین آیا این پروژه ارزش سرمایهگذاری دارد؟ یا باید در یکی از فرصتهای دیگر سرمایهگذاری کنید؟
پاسخ با استفاده از اکسل:
ابتدا باید درک مفهوم سود ناخالص دادههایتان را در یک ستون وارد کنید (مثلا A1:A4) . فقط توجه داشته باشید که ۱۰۰ میلیون تومان را باید با علامت منفی بنویسید. (چون هزینهی سرمایهگذاری است)
سربرگ FORMULAS، سپس Financial و پس از آن IRR را انتخاب کنید. در پنجرهی باز شده در قسمت values، آدرس سلولها (یعنی A1:A4) را وارد کنید. میتوانید Guess را خالی بگذارید یا هر عددی را که خواستید در آن بنویسید (پر کردن این قسمت کاملا اختیاری است). روی ok کلیک کنید. جوابی که به دست میآورید ۱۴٫۱۸٪ است. یعنی نرخ بازده این سرمایهگذاری ۱۴٫۱۸٪ است که بزرگتر از ۱۳٪ است. پس این پروژه ارزش سرمایهگذاری دارد.
IRRها مخصوصا وقتی در کنار NPVها استفاده میشوند مفید هستند. IRRها به شما کمک میکنند نرخ بازده سرمایهگذاری را بهدست آورید. در حالیکه NPVها به شما کمک میکنند تا اندازهی مطلق بازده را ارزیابی کنید.
این مقاله IRRها و NPVها را در سطح بسیار سادهای توضیح میدهد. به طور عملی، این محاسبات میتوانند خیلی پیچیده باشند و سازمان شما احتمالا استانداردهایی دارد که برای ارزیابی درآمد پروژه به آنها نیاز دارید. با کمک بخش مالی مطمئن شوید که هر ارزیابی پروژه که انجام میدهید، مطابق با این قوانین است.
برای دسترسی به مطالب بیشتر در مورد این موضوع، نگاهی به کتاب اصول مالی شرکتی نوشتهی ریچارد ای بریلی (Richard A. Brealey) و استوارت سی مایرس (Stewart C. Myers) بیندازید. این کتاب چارچوبی استاندارد برای ارزیابی پروژهها از دیدگاه مالی است.
درک مفهوم سود ناخالص
بازگشت سرمايه يا ROI كه مخفف Return on Investment است به معناي بهبود افزوده تقسيم بر هزينه رسيدن به اين بهبود است:
كه سود خالص از كم كردن هزينه پروژه از سود پروژه بدست مي آيد.
اين روش محاسبه برگشت سرمايه براي بسياري پروژه ها مورد استفاده قرار مي گيرد اما هنگامی که صحبت از برگشت سرمايه در مديريت تغيير می شود هميشه محاسبه ROI با چالش هايي مواجه بوده است. در اين مقاله آموزشي يك مدل سه وضعيتي از مديريت تغيير ارائه مي دهيم- وضعيت جاري، دوره گذار و آينده – تا در ابتدا ROI يا برگشت سرمايه توضيح دهيم و در مرحله بعد نشان دهيم كه ROI چگونه در اين سه وضعيت بروز مي كند. و به اين ترتيب مدل قابل فهمي به نمايش مي گذاريم و با مفهوم CMROI يا برگشت سرمايه در مديريت تغيير آشنا مي شويم.
اساس تغيير – سه وضعيت
پروسي از مدل سه وضعيتي – وضعيت جاري يا كنوني ، دروه گذار و آينده – استفاده مي كند تا تغيير را توصيف كند. هر تغييري كه در سيستم ايجاد كنيد از فعاليت هايي كه در زمينه بهينه سازي انجام مي دهيد، به روز رساني نرم افزار ها، جمع آوري اطلاعات، توسعه يا وضع قوانين جديد در نهايت بايد گفت كه تغيير حركت از وضعيت كنوني (چيزهايي كه اكنون در اختيار داريم) به سمت وضعيتي است كه در آينده مي خواهيم به آن برسيم (انجام فرايند به روشي جديد) و در اين مسير يك دوره گذار داريم تا تغييرات كامل شوند ( تكميل فرايند تغيير).
وضعيت كنوني -> دوره گذار -> آينده
اين مدل به خوبي مديريت تغيير را بيان مي كند. در حاليكه امروزه سازمان ها و شركت ها با شرايط دشوارتري روبرو هستند ماندن در همين شرايط و تغييراتي انگشت شمار در حال انجام است. اين تغييرات مي توانند بنيادي باشند يا به صورت پروژهايي تعریف شوند. اما مي توان آنها را با آنچه كه انجام داده اند (شرايط كنوني) آنچه كه انجام خواهند داد (آينده) و اينكه چگونه اين تغييرات انجام مي شود (دوره گذار) توصيف كرد.
برگشت سرمايه چگوه بدست مي آيد؟
با استفاده از سه حالت يا وضعيت تغيير مي توان برگشت سرمايه را بدست آورد. برگشت سرمايه از تغيير حاصل مي شود اما براي مديريت تغيير انجام نمي شود. اين بهينه سازي از اختلاف در كارايي سيستم در آينده و كارايي حال حاضر آن بدست مي آيد. مثال زير اين اختلاف را به خوبي نشان مي دهد:
كارايي در آينده | منهاي | كارايي در حال حاضر | برابر | سود پروژه |
هزينه هاي كمتر | — | هزينه هاي بيشتر | = | ضرفه جويي در هزينه ها |
در آمدهاي بيشتر | — | درآمد هاي كمتر | = | منابع جديد درآمدي |
خطاي كمتر | — | خطاي بيشتر | = | كم شدن خطا |
كمتر در معرض ريسك قرار گرفتن | — | در معرض ريسك بالا | = | كم شدن ريسك |
مطابق قانون | — | غير قانوني | = | عملكرد طبق تعهدات |
بازگشت سرمايه در پروژه از اختلافي كه در كارايي وجود دارد بدست مي آيد. و اين اختلاف به كمك نتايجي كه انتظار داريم حاصل شدني است كه در نهايت منجر به سود يا سود بيشتر خواهد شد. و اين نتايج ناشي از درك ما مي شود زيرا چنين نيازي را احساس كرده ايم و فهميده ايم كه بايد فرايند را بهينه سازي كنيم كه مربوط به آغاز كار است.
اما كجا مي توان بازگشت سرمايه را در مديريت تغيير يافت؟
مديريت تغيير متفاوت است – زيرا وضعيت آينده و كنوني مشخص نيست تا به كمك آنها اختلافي بدست آوريم. در عوض مديريت تغيير بر تغييرات جزئي تمركز دارد تا بهره وري را در دوره گذار افزايش دهد و وضعيت سيستم را در آينده بهبود بخشد. مديريت تغيير موثر سود پروژه را با يك تغيير مشخص افزايش مي دهد. و به اين ترتيب بين وضعيت كنوني و وضعيت سازمان در آينده اختلافي مثبت بوجود مي آيد كه حاصل آن سود بيشتر است.
توجه داشته باشيد كه مديريت تغيير از كم كردن ميزان كارايي كنوني با ميزان كارايي در آينده بوجود نمي آيد. بازگشت سرمايه در مديريت تغيير عبارت است از تفاوت بين:
- سود پروژه اگر بهينه سازي را اجرا كنيم و از مديريت تغيير استفاده كنيم، و
- سود پروژه اگر از مديريت تغيير استفاده نمي كرديم.
فرض كنيد پروژه اي را تعريف كرده ايم. ما مي توانيم پروژه را با مديريت تغيير اجرا كنيم يا بدون آن. و بازگشت سرمايه در مديريت تغيير عبارت است از اختلافي كه در سود پروژه ناشي از همراه ساختن و همكاري پرسنل در بهينه سازي بدست مي آيد كه اگر اين بهينه سازي ها انجام نمي شد چنين سودي نصيب ما نمي شد.
سود پروژه (با مديريت تغيير) | : | كارايي در آينده (با مديريت تغيير) | _ | وضعيت كنوني |
در مقايسه با | ||||
سود پروژه (بدون مديريت تغيير) | : | كارايي در آينده (بدون مديريت تغيير) | _ | وضعيت كنوني |
مديريت تغيير به صورت مستقيم از مفهوم سود و بازگشت سرمايه پشتيباني مي كند و اين كار به كمك سودي كه از دوره گذاري بهينه تر وضعيتي كاراتر در آينده بدست مي آيد حاصل می شود. با اعمال كردن مديريت تغيير می توان:
- سازگاري پرسنل را سرعت مي بخشد.
- اطمينان حاصل مي كند كه مشتريان پاسخ مورد نظر خود را دريافت مي كنند.
- اطمينان مي يابد كه پرسنل آموزش هاي مناسب را در زمان مناسب خواهند ديد.
- تعهد رهبر و سازمان را به تغيير نشان خواهد داد.
- موانع و مشكلات موجود را كاهش خواهد داد.
- نهايي كردن و عملياتي كردن تغيير در كاركنان
- تعداد پرسنل ويژه را كاهش مي دهد.
- وقتي كه كاركنان با تغيير خو گرفتند روي تقويت مهارت هاي آنها كار مي شود.
- كارهايي را كه به سرانجام نرسيده اند سر وسامان مي دهد.
- نهادينه سازي تغييرات مطلوب توسط پرسنل
تغيير ذات هر سيستمي است و چيزي است كه دير يا زود اتفاق خواهد افتاد. اگر مديريت تغيير را در سازمان خود اعمال كنيم، سودآوري پروژه را مي توانيم در دوره گذار با بهينه سازي و كارايي بالاتر به سمت آينده اي كارآمدتر تامین کنیم. در حقيقت بازگشت سرمايه مديريت تغيير با سازگاري و كمك نيروي انساني امكان پذير خواهد بود. به عنوان كسي كه در زمينه مديريت تغيير فعاليت مي كند بايد بگويم، من تا زماني مي توانم شغل خود را داشته باشم كه بازگشت سرمايه خود را در بالا بردن فروش سازمان و افزايش تعهد كاركنان آنها نشان دهد.
آشنایی با نسبت های مالی مهم حسابداری
یکی از عوامل مهم موفقیت حسابداران در کارشان، تجزیه درک مفهوم سود ناخالص و تحلیل اطلاعات مالی و ارائه گزارش های تخصصی به مدیران است تا مدیران و صاحبان سهام بتوانند بر اساس این آمار و اطلاعات و تحلیل ها تصمیم گیری درستی داشته باشند به نحوی که نتایج مطلوبتری به دست آورند.
در واقع حسابداران با تحلیل دقیق صورت های مالی یعنی صورتحساب عملکرد، سود و زیان و ترازنامه، نقش بسیار مهمی در پیشرفت موسسات و شرکتهای محل فعالیت خود ایفا خواهند کرد.
در ادامه چند مورد از مهم ترین نسبت های مالی که در شرکت ها و موسسات بازرگانی تهیه می شود را مختصرا مورد بررسی قرار می دهیم.
نسبت های مالی صورت حساب عملکرد و سود و زیان
نسبت برگشت از فروش به فروش غیرخالص
برای محقق شدن امر فروش کالا، هزینه های مختلفی وجود دارد. این هزینه ها شامل صرف وقت، هزینه تبلیغات، هزینه حمل کالا و برخی هزینه های اداری و تشکیلاتی است. پس برگشت از فروش یعنی انجام این هزینه ها بدون انجام فروش و به دست آمدن سود.
نسبت برگشت از فروش و تخفیفات به فروش غیرخالص=برگشت از فروش و تخفیفات/فروش غیرخالص *۱۰۰
کوچک بودن این درک مفهوم سود ناخالص نسبت در مقایسه با نسبت شاخص و عرف محیط اقتصادی، مطلوب و نشانه ای از کارآیی مدیران فروش مجموعه است. این نسبت به صورت درصد بیان می شود.
نسبت قیمت تمام شده کالای فروش رفته به فروش خالص
این نسبت هم به صورت درصد بیان می شود. هرچه فاصله بهای تمام شده کالای فروش رفته و فروش خالص بیشتر باشد سود حاصل از فروش کالا بیشتر و این نسبت کوچکتر است.
نسبت قیمت تمام شده کالای فروش رفته به فروش رفته خالص= قیمت تمام شده کالای فروش رفته/فروش خالص*۱۰۰
در شرکتها و موسسات بازرگانی تلاش می شود این نسبت به کوچکترین حد ممکن برسد.
نسبت سود ناویژه به فروش خالص
حاصل تفریق قیمت تمام شده کالای فروش رفته از فروش خالص، سود درک مفهوم سود ناخالص ناویژه موسسات تجاری است.
سود ناویژه= قیمت تمام شده کالای فروش رفته – فروش خالص
پس اگر نسبت قیمت تمام شده کالای فروش رفته به فروش خالص از ۱۰۰درصد کم کنیم نسبت سود ناویژه به فروش خالص به دست می آید.
نسبت سود ناویژه به فروش خالص= ۱۰۰% – قیمت تمام شده کالای فروش رفته/فروش خالص
در صورت در اختیار داشتن سود ناویژه و فروش خالص هم نسبت موردنظر به نحو زیر قابل محاسبه است:
نسبت سود ناویژه به فروش خالص=سود ناویژه /فروش خالص*۱۰۰
بزرگتر بودن این نسبت مطلوب نظر مدیران و صاحبان شرکتهاست.
نسبت سود ویژه دوره مالی به فروش خالص
بزرگی این نسبت که به درصد بیان می شود، نشانه کارآیی و لیاقت مدیران موسسه و نیز کارآیی بخش فروش و بازرگانی موسسه تلقی می شود.
نسبت سود ویژه به فروش خالص=سود ویژه/فروش خالص *۱۰۰
نسبت برگشت از خرید به خرید غیرخالص
نسبت برگشت از خرید و تخفیفات به خرید غیرخالص=برگشت از خرید و تخفیفات/خرید غیرخالص*۱۰۰
بزرگ بودن این نسبت مطلوب نیست، چرا که نشان دهنده آن است که هزینه های صرف شده برای امر خرید کالا، نتیجه مطلوب که همان خرید و پس از آن فروش کالا و کسب سود است را به همراه نداشته است.
نسبت هزینه حمل کالای خریداری شده به خرید غیرخالص
نسبت هزینه های حمل کالای خریداری شده به خرید غیرخالص= هزینه حمل کالای خریداری شده/ خرید غیرخالص*۱۰۰
عموما هزینه حمل کالای خریداری شده، یکی از اقلام مهم در قیمت تمام شده خرید است. پس موسسات بازرگانی تا جایی که ممکن باشد سعی در کاهش این هزینه خواهند داشت و هرچه کوچکتر بودن این نسبت بنابر شرایط، مطلوبتر خواهد بود.
نسبت های مالی صورتحساب ترازنامه:
نسبتهای جاری
نسبت جاری= دارایی های جاری/بدهی های جاری
بدهی های جاری از محل تبدیل به نقد دارایی های جاری پرداخت می شوند و چون کلیه دارایی های جاری به یکباره امکان نقد شدن پیدا نمی کنند؛ بنابراین این نسبت باید مساوی ۲ یا بزرگتر از آن باشد تا موسسات و شرکتها برای پرداخت تعهدات خود دچار مشکل نشوند.
سرمایه جاری
سرمایه جاری= دارایی های جاری – بدهی های جاری
مانده سرمایه جاری هر موسسه باید به میزانی باشد که در صورت پرداخت کلیه بدهی ها با میزان نقدینگی باقی مانده بتوان موسسه را برای مدت درک مفهوم سود ناخالص معقولی اداره نمود.
نسبت آنی
نسبت آنی= صندوق+بانک+خالص بدهکاران/بدهی های جاری
انجمن های حرفه ای حسابداران عقیده دارند که اگر چنانچه این نسبت از عدد یک کمتر باشد، خطر عدم توانایی پرداخت سریع بدهی ها در صورت عدم تحمل زیان تبدیل به نقد عجولانه سایر دارایی ها، حیثیت تجاری موسسه را تهدید می کند.
نسبت ثابت
نسبت ثابت=دارایی ثابت/بدهی های طویل المده
دارایی های ثابت، در واقع تضمین پرداخت بدهی های طویل المدت هستند. این نسبت چنانچه عدد ۲ یا بیشتر باشد نشان دهنده آن است که شرکت موقع پرداخت بدهی های طویل المدت با مشکل مواجه نمی شود.
نسبت سود ویژه به جمع دارایی
نسبت سود ویژه به جمع دارایی ها=سود ویژه/(جمع دارایی های پایان سال+جمع دارایی های ابتدای سال/۲) *۱۰۰
این نسبت از تقسیم سود ویژه به متوسط جمع دارایی های موسسه طی سال بدست می آید.
در پایان باید گفت، نتیجه گیری و اظهارنظر نهایی در این مقوله، تا حد زیادی به تجربه، دانش و آگاهی اجتماعی و سیاسی و اقتصادی کارشناس امور مالی حسابداری وابسته است و لزوما نتیجه مشخص و یکسانی وجود نخواهد داشت. چون کارشناسان مختلف از تجربیات مختلف و سطح دانش متفاوت برخوردارند. برای هر حسابداری که علاقمند به پیشرفت در کار است بالابردن آگاهی، افزایش قدرت تجزیه و تحلیل و تسلط به انواع اطلاعات مالی بسیار ضروری به نظر می رسد.
مفاهیم و اصطلاحات بها
در این مقاله، در مورد مفاهیم و اصطلاحات بها صحبت میکنیم.
طبق تعریف وبسایت accountingtools، بها به عنوان ارزش منابع از دست رفته یا صرف شده برای تحصیل کالا یا خدمت تعریف میشود. در واقعیت، معادل مبالغ ریالی است که باید برای تحصیل یا تولید کالاها و خدمات پرداخت شوند.
مواردی که در این مقاله کوتاه مطرح میشود، از مهمترین مفاهیم هستند. فراگیری آنها کمک شایانی به درک مسائل مربوط به حسابداری در کسب و کار شما میکند.
مدیران برای تصمیم گیری لازم است بدانند که بهای یک موضوع خاص چقدر است. موضوعاتی مانند مثل محصول، خدمت، خط تولید، دایره برنامهریزی تولید یا یک دستگاه ماشین آلات خاص. به هر موضوعی که مدیریت برای دستیابی به اهدافش نیازمند اطلاعات بهای آن موضوع خاص باشد اصطلاحا بهایابی گفته میشود.
مراحل بهایابی
در سیستم بهایابی معمولا بهای موضوعات طی دو مرحلهی انباشت درک مفهوم سود ناخالص بها و انتساب بها تعیین میشود.
انباشت بها
به گردآوری دادههای مربوط به بها با استفاده از سیستم حسابداری و روشهای سیستماتیک گفته میشود.
انتساب بها
خود یک اصطلاح کلی میباشد که برای درک آن به دو مفهوم زیر تجزیه میشود:
- رهگیری: یعنی رهگیری آن دسته از اقلام بهای انباشت شده که با موضوع بهایابی ارتباط مستقیمی دارند.
- تسهیم: یعنی سهم بندی کردن اقلام بهای انباشت شده که ارتباط غیرمستقیم با موضوع بهایابی دارند.
در مورد بهایابی، در مقاله بهایابی در بهای تمام شده رایمون میتوانید بیشتر مطالعه کنید.
دسته بندی مخارج در یک واحد اقتصادی
همهی مخارجی که در یک واحد اقتصادی انجام میشود در سه طبقه بها، هزینه و زیان دسته بندی میشوند. این ۳ عبارت در مفاهیم و اصطلاحات بها از اهمیت بالایی برخوردار هستند که در ادامه به تعریف هرکدام میپردازیم.
در حسابداری، این عبارت یعنی ارزش منابع از دست رفته یا صرف شده به منظور تحصیل کالا یا خدمات. در عمل بها به سه روش زیر محاسبه میشود:
- ارزش ریالی کاهش در دارایی ها
- تحمل بدهیها
- ترکیبی از دو روش قبلی در زمان تحمیل
هزینه
اگر بها به منظور کسب منافع جاری یا آتی تحمل شده باشد، در این صورت در زمان استفاده از این منابع، به هزینه تبدیل میشود.
به عبارتی هزینه همان بهایی است که منافع حاصل از آن کسب شده و در حال حاظر منقضی شده است. همچنین بهایی که منقضی نشده و هنوز احتمال کسب منافع مربوط به آن در آینده وجود داشته باشد به عنوان دارایی دستهبندی میشود.
زیان عبارت است از مخارجی که به شکل ناخواسته و کنترل نشده تحمل می شود و عمدتاً در راستای عملیات اصلی شرکت نمی باشد.
اگر کالاها یا خدمات تحمیل شده به هر شکلی منافعی برای شرکت نداشته باشند یا ناخواسته و کنترل نشده تحمیل شده باشند زیان تلقی میشوند. زیانها در راستای خواستههای شرکت نیستند که در صورت وقوع به شکل سود و زیان مشخص میشوند.
هزینه و زیان رفتاری مشابه در حسابداری و اثرگذاری بر سود خالص دارند که از شباهتهای آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- هر دو باعث کاهش سود خالص دوره میشوند.
- هر دو فاقد منافع آتی برای شرکت هستند.
به عبارت دیگه هزینه و زبان در بازه زمانی بلند مدت موجب ورود وجه نقد به داخل شرکت نخواهند شد و این با ویژگی اصلی بها یعنی تامین منافع آتی و وجود جریان نقدینگی ورودی در بلند مدت مغایرت دارد.
در کنار شباهتها هزینه و زیان دو تفاوت اصلی با هم دارند. یکی این که هزینه به صورت کنترل شده و بنا به خواستهی شرکت و با هدف کسب درآمد تحمل میشود ولی زیان ناخواسته و بدون هدفمندی تحمل میشود.
دوم اینکه هزینهها با عملیات شرکت مرتبطاند ولی زیان ها عموما در راستای عملیات اصلی شرکت نیستند.
کمی در مورد نقش رایمون در حسابداری
حسابداری علم بکارگیری فنون طبقهبندی، تلخیص، ثبت و بایگانی اطلاعات مالی یک سازمان و گزارشگیری لحظهای از اطلاعات موجود میباشد، بدین ترتیب که با ایجاد نمودن دوره مالی و کدینگ حسابداری و سطوح طبقهبندی اطلاعات، نرمافزار آماده بهرهبرداری است و کاربران از طریق صدور سند یا انجام عملیاتهایی که در نرمافزارهای دیگر باعث صدور خودکار سند حسابداری میشود، به ثبت و ضبط رویدادهای مالی میپردازند.
سیستم حسابداری رایمون به کمک به روز ترین تکنولوژی روز دنیا تولید شده و در بستر وب و شبکه امکان برآورده نمودن تمام نیاز های مدیران مالی و سازمان ها را دارد و در مدت کوتاهی توانسته به عنوان بهترین نرم افزار حسابداری و مالی در بین کاربران مدیران شناخته شود. در مورد این محصول رایمون میتوانید در مقاله نرم افزار حسابداری بیشتر مطالعه نمایید.
شرکت آوید سامانه رایمون تولید کننده نرم افزارهای مالی; لجستیک; تولید و ERP
سود عمده فروشی چیست و چه محصولاتی بهترین انتخاب هستند؟
صاحبان مشاغل برای نظارت بر سلامت مالی شرکت و ادامه حیات هر محصول خاص، باید نقاط مختلف قیمت و سود را ردیابی کنند. اگر حاشیه سود به میزان قابل توجهی کاهش یابد ممکن است دیگر فروش محصول کار عاقلانهای نباشد. عمده فروشان محصولات را با قیمت خرید همکاری و عمده خریداری میکنند و آنها را با یک حاشیه سود به فروشندگان خرده فروشی می فروشند. این دو عدد برای تعیین میانگین سود عمده فروشی برای توزیع کنندگان عمده استفاده میشوند. در این مقاله میخواهیم در مورد نحوه محاسبه سود عمده فروشی و نکاتی برای انتخاب محصولاتی پرسود برای فروش عمده را مورد بررسی قرار دهیم.
سود عمده فروشی
برای درک سود عمده فروشی و محاسبه آن باید به خاطر داشته باشید که صنایع مختلف عموماً متفاوت هستند و حاشیه های سود موجود در همان صنعت ممکن است برای محصولات مختلف متفاوت باشد. برای درک بهتر حاشیه سود بخش زیر حتما مطالعه بفرمائید.
مفهوم حاشیه سود
یک عمده فروش باید هم حاشیه سود هر محصول و هم حاشیه سود متوسط برای تمام محصولات شرکت را در نظر بگیرد. حاشیه سود محصولات به عنوان حاشیه سود ناخالص محاسبه میشود و در هزینههای عملیاتی در آن مؤثر نیست. بنابراین حاشیهها باید به اندازه کافی سالم باشند تا پس از اتمام و صرف هزینهها، سود خالص ایجاد کنند.
پس بهطور کلی حاشیه سود برابر است با نسبت سود به فروش شرکت. سود خالص و سود عملیاتی دو نوعِ حاشیه سود به کار رفته در تجزیه و تحلیل سود شرکت هستند. به این ترتیب که حاشیه سود خالص برابراست با سود خالص تقسیم بر فروش و حاشیه سود عملیاتی برابر است با سود عملیاتی تقسیم بر فروش!
با ذکر مثالی این قضیه را خدمت شما توضیح میدهیم. فرض کنید، قیمت یک فنجان قهوه (ماگ) برای عمده فروش ۱ دلار آب خورده است. حال عمده فروش آن محصول را به قیمت ۵ دلار به خرده فروش میفروشد. حاشیه سود عمده فروشی برای این محصول برابر با ۸۰ درصد میباشد. این عدد با یک فرمول خیلی ساده به دست میآید که به شرح زیر میباشد.
Gross profit = ($5 – $1) ÷ $۵ × ۱۰۰ = ۸۰%
در این فرمول ابتدا قیمت فروش از قیمت خرید منها کرده و آن را به کل قیمت فروش (یا میانگین قیمت فروش) تقسیم میکنیم. در فرمول بالا قیمت کل فروش همان 5 دلار میباشد که از فروش یک عدد فنجان به دست آمده است. در نهایت عدد به دست آمده را در ۱۰۰ ضرب میکنیم.
حاشیه سود میانگین برای هر محصول
غالباً، عمده فروشان نیاز به یافتن حاشیه سود متوسط برای کل محصولات یک شرکت دارند. وقتی عمدهفروش محصولات را به خرده فروشان در مقیاس کشویی (براساس کمیت) میفروشد، یک رقم متوسط برای هر محصول وجود دارد.
فرض کنید محصول فروخته توسط عمده فروش، لیوان ماگ است. اگر این عمده فروش ۱,۰۰۰ ماگ را به قیمت ۵ دلار به یک خرده فروش فروخته باشد و ۱۰,۰۰۰ ماگ را به قیمت ۳.۵ دلار به یک خرده فروش دیگر فروخته باشد، میانگین سود برای این محصول ۳.۶ درصد میباشد. نحوه محاسبه سود میانگین محصول از طریق فرمول زیر محاسبه میشود:
per mug: [($5 x 1000) + ($3.50 × ۱۰,۰۰۰)] ÷ ۱۱,۰۰۰ = $۳.۶۳
حال با فرمول حاشیه سود، حاشیه سود میانگین برای این عمده فروش برابر با ۷۲.۵ درصد میباشد.
Gross profit = ($3.63 -$1) / $3.63 x 100 = 72.5 percent
حاشیه سود ناخالص برای همه محصولات
توزیع کننده ممکن است فقط یک محصول نداشته باشد. این شرکت ممکن است فنجانهای قهوه، کتری، قهوه ساز و لوازم جانبی مختلفی داشته باشد که همگی با قیمتهای مختلف خریداری شده و با قیمتهای مختلف فروخته میشوند. برای اینکه ببینید آیا حاشیه سود ناخالص کلی سالم است، شرکت هزینه تمام محصولات فروختهشده را میگیرد و آن را از تمام درآمدها کم میکند.
فرض کنید این شرکت ۱۵،۰۰۰ دلار برای کلیه کالاهایی که بصورت عمده به خرده فروشان می پردازد پرداخت کرده است. اگر ۲۵۰۰۰ دلار درآمد از خرده فروشان دریافت کرده باشد، سود ناخالص این شرکت ۴۰ درصد است.
Gross profit = ($25,000 – $15,000) ÷ $۲۵,۰۰۰ × ۱۰۰ = ۴۰ percent
البته دقت داشته باشید که این حاشیه سود، فقط حاشیه سود ناخالص بوده که باید سایر هزینههای عملیاتی نظیرِ انبارداری، حمل و نقل و … از این سود کاسته شود. تا سودِ عملیاتی و خالص به دست آید.
عمده فروشان و تولید کنندگان، معمولا درصد حاشیه سود عمده فروشی را ۱۵ تا ۲۰ درصد در نظر میگیرند. البته همانطور که در ابتدا گفته شد، این درصد برای صنایع مختلف که شرایط یکسانی ندارند، متفاوت است. برای مثال برخی از صنایع مانند تلفن همراه یا صنایع داروسازی از حاشیه سود بالایی برخوردار هستند که بعضی اوقات حتی بالای ۱۰۰ درصد سود عمده فروشی آنها میباشد.
نکاتی برای انتخاب محصولات پرسود
اگر به عنوان یک عمده فروش یا حتی فردی که تمایل دارد با استفاده از عمدهفروشی محصولی را در بازار به فروش برساند؛ این مقاله را میخوانید، در این بخش قصد داریم نکاتی را خدمت شما معرفی کنیم که بیربط به سود عمده فروشی نیست. چرا که انتخاب درست محصول قدم اول در ایجاد حاشیه سود مناسب برای عرضهی عمدهی محصولات است.
به همین منظور در زیر مطالبی را عرض میکنیم تا خودتان بتوانید محصولات پر سود را تشخیص دهید.
در وحلهی اول باید به دنبال محصولات یونیک و درک مفهوم سود ناخالص بسیار خاص باشید. برای به دست آوردن بیشترین سود عمده فروشی باید محصولاتی را روانه بازار کنید که از نظر عینی بینظیر و چشمنواز هستند. آنها باید محصولاتی باشند که هر کس نمیتواند آنها را در هر فروشگاهی خریداری کند.
دومین نکته این است که شما به عنوان عمده فروش، باید محصولاتی را عرضه کنید که قیمت آنها مشخص نیست! منظور از مشخص نبودن قیمت این است که، قیمت گذاری آنها تنها و تنها به خود شما بستگی داشته باشد.
سومین نکته برای انتخاب محصولات پرسود در عمده فروشی، دوباره مربوط به قیمت میباشد و آن این است که نباید این محصولات زیاد گران باشند. مشتریان برای محصولاتی که قیمت آن بین ۵ تا ۱۵ هزار تومان باشد معمولا پرسوجویی نخواهند داشت و بدون دردسر آن را خواهند خرید. بیخبر از آن که بدانند این محصول برای شما هزار تومان حتی کمتر تمام شده باشد.
وزن محصول کلید چهارم در انتخاب درست محصول برای عمدهفروشی است. اکثر مردم اجناسی که وزن آنها سبکتر باشد راحتتر میخرند و شاید دلیل آن حمل و نقل آسان آن باشد.
دوام تکهی پنجم این پازل انتخاب محصول مناسب میباشد. محصولات سودآور کالاهایی با دوام هستند. چرا که آنها هنگام حمل و نقل شکسته نمیشوند و در شرایط خوبی به خریدار میرسند. دوام محصول نیز برای خریدار اهمیت دارد. همه میخواهند برای پول خود بهترین ارزش را کسب کنند.
فصلی بودن محصول نیز در انتخاب جنس درست و سودآور برای عمده فروشی میتواند حائز اهمیت باشد. همیشه محصولاتی که برای تزئینات یلدا، سفره عید نوروز، تولد و جشنهای دیگر به فروش میرسند، بسیار سودآور هستند.
با این تفاسیر حال شاید بتوانید راحتتر در انتخاب محصول برای عمده فروشی تصمیمگیری کنید. اخیرا در ایران محصولاتی تحت عنوانِ ایموجی فنری عرضه و روانه بازار شد که در مدت کم فروش بسیار بالایی داشت. این محصولات از هر حیث شامل تمام نکات بالا بود و همین میتوانست یک محصول هوشمندانه برای عرضه عمده در بازار باشد. عمده فروشی لباس و عمده فروشی ابزارآلات نیز میتواند انتخاب خوبی برای شروع این کار باشد.
به نظر شما چه فاکتورهای دیگری در انتخاب محصولی که برای عمده فروشی انتخاب میکنیم، حائز اهمیت است؟
دیدگاه شما