اگر بیل گیتس فرزند خانوادهای قدرتمند و پرنفوذ نبود، دست یافتن او به این میزان از ثروت و موفقیت باز هم ممکن میشد؟!
هوش مالی و انواع آن
هوش مالی، یکی از انواع هوشهای چندگانه انسان است. این هوش نه منحصراً مربوط به مسائل مالی اما تا حدود زیادی به آن مرتبط است.
شاید اگر به صورت اتفاقی از 100 نفر بپرسیم که هوش مالی چیست، مفهوم آن را با پول اشتباه بگیرند. اما هوش مالی چیزی فراتر از پول است. مفهومی جهان شمول، گسترده و البته قابل یادگیری.
اکنون مشهورترین چهره در زمینه هوش مالی رابرت کیوساکی است. اگرچه مفهوم هوش مالی را او با کتاب معروفش «پدر پولدار؛ پدر بی پول» در دنیا جا انداخت، اما تعاریف و مفاهیم هوش مالی اکنون در حال گستردهتر و مبسوط شدن است.
مثلاً آقای توماس جی استنلی با کتاب «همسایه میلیونر» نوع جدیدی از مفهوم هوش مالی را ارائه کرده و در آن به بررسی این موضوع پرداخته که آیا افراد موفق (در زمینه مالی)، از الگوی خاصی پیروی میکنند، به صورت خاصی فکر میکنند یا چگونه مسیر زندگی را طی میکنند که به هرچه میخواهند میرسند.
هوش مالی
هوش مالی بیشتر یک عبارت ذوقی است تا واژهای با دقت و تعریف علمی. رابرت کیوساکی هوش مالی را توانایی حل مشکلات مالی از طریق نگرشها و دانش مالی درست میداند بهطوریکه باعث ایجاد رفتارهای مالی درست در افراد میشود. رابرت کیوساکی در کتاب «هوش مالی خود را افزایش دهید» می نویسد؛ ” املاک و مستغلات، سهام، صندوق های پس انداز، کسب و کار یا پول، افراد را ثروتمند نمی کنند، بلکه این اطلاعات، دانش، عقل و فکر یا به عبارتی دیگر این هوش مالی است که افراد را ثروتمند می کند.”
او یادآور می شود که برای مثال اگر بخواهید در انجام فعالیت ورزشی خاصی مهارت کافی کسب کنید، خرید تجهیزات آن کمکی به شما نمی کند بلکه شما باید برای موفقیت آموزش دیده باشید. او هوش مالی هر فرد را به پنج بخش تقسیم میکند:
• درآمدزایی: هر اندازه افراد درآمد بیشتر یا راههای کسب درآمد جدیدتری داشته باشند هوش مالی بالاتری دارند. این مورد با توجه به مقدار پولی که بدست می آورید سنجیده نبوغ مالی وارن بافت می شود. اگر در آمد سالانه شما ۳۰ میلیون تومان باشد، هوش مالی شما نسبت به فردی که در سال ۱۰ میلیون تومن درآمد دارد، بالاتر است. رابرت کیوساکی می گوید که “بسیاری از مردم نتوانستند ثروتی برای خود بسازند و درآمد بیشتری را کسب کنند، زیرا آنها پول را بدون کار می خواهند. آنچه که بسیاری از مردم نمی فهمند، این است که این فرآیند آنها را به ثروت می رساند، نه پول “. تنها با یادگیری روش های کسب درآمد می توانید پول خود را افزایش دهید.
• حفظ پول: زمانی که درآمدی را کسب کردید، باید آن را حفظ کنید. حفاظت از پول به ویژه در برابر مالیات دومین بخش از هوش مالی است. هنگامی که شروع به کسب درآمد کرده اید، باید آن را از “شکارچیان مالی” محافظت کنید. کیوساکی می گوید که شما باید در مقابل این ۶ مورد از پول خود محافظت کنید:
مأموران دولتی – رابرت کیوساکی به ضرورت پرداخت مالیات (به صورت قانونی) با مأموران دولتی اذعان دارد. تأکید او تنها بر این است که تا حد ممکن مالیات کمتری را بپردازیم.
بانکداران – بانک ها به طور مداوم سعی می کنند ذره ذره پول شما را به عنوان سپرده از چنگ شما در بیاورند. مراقب این دسته از افراد باشید و از پول خود در برابر آنها محافظت کنید.
کارگزاران بورس – به طور مشابه، پرداختی های کارگزاران بورس می تواند به ثروت شما ختم شود. اغلب هدف از خرید و فروش سهام برای کارگزاران کسب کمیسیون بیشتر می باشد.
کسب و کارها – کیوساکی می گوید ” همه کسب و کارها همیشه چیزی برای فروش به شما نبوغ مالی وارن بافت دارند”. وظیفه آنها این است که شما را از پولتان دور کنند و وظیفه شما این است که پول خود را حفظ کنید. رابرت کیوساکی به شما توصیه می کند که زمان خرید یک وسیله از خودتان بپرسید ” آیا داشتن آن شما را فقیرتر می کند یا ثروتمندتر؟! ”
روابط – پول نقش کلیدی را در هر رابطه ای ایفا می کند. شما باید به طرف مقابل خود اعتماد کنید و به درک متقابلی از امور مالی دست یابید.
وکلا – در نهایت، مهم است که پول خود را از مشکلات قانونی دور نگه دارید.
• بودجهبندی پول: کیوساکی می نویسد: ” توانایی داشتن زندگی خوب و در عین حال سرمایه گذاری بدون توجه به اینکه چقدر درآمد کسب می کنید، نیاز به سطح بالایی از هوش مالی دارد.” این حوزه از هوش مالی براساس مقدار پولی که پس از پرداخت هزینه ها برای شما باقی می ماند، اندازه گیری می شود. برای حل بحران بودجه بندی دو راه وجود دارد: شما باید مخارج خود را کاهش یا درآمد خود را افزایش دهید. هر دو روش کسری بودجه را برطرف می کنند. اما مانند خیلی از افراد اعتقاد رابرت کیوساکی بر این است که در بلند مدت، افزایش درآمد راه حل بهتری است. رابرت توضیح می دهد که اختصاص مبلغی از بودجه به هزینه ثابت از اهمیت بالایی برخوردار است. اگر تصمیم بگیرید ۱۰٪ از درآمد خود را پس انداز کنید، سپس این ۱۰ درصد را مبلغی ثابت در بودجه بندی خود قرار دهید. ابتدا مبلغی را به خودتان اختصاص دهید. کیوساکی می نویسد: “شما می توانید با نگاه کردن به میزان وقت و پولی که افراد صرف می کنند، آینده ی آنها را حدس بزنید”. او در ادامه می گوید ” زمان و پول دارایی های بسیار مهم شما هستند. آنها را عاقلانه مصرف کنید”.
• تقویت پول(اهرم سازی برای پول): این بخش از هوش مالی با توجه به بازدهی سرمایهگذاریها مشخص میشود. هرچه فرد از طریق سرمایهگذاریهای خود سود بیشتری حاصل کند هوش بالاتری دارد. در کتاب افزایش هوش مالی رابرت کیوساکی این فصل طولانی ترین و حساس ترین بخش در کل کتاب است. این بخش نشان دهنده اصلی ترین بخش فلسفه مالی او را تشکیل داده است. اهرم سازی – قرض گرفتن پول برای افزایش قدرت نقدینگی خود، در صورت داشتن قدرت کنترل سرمایه گذاری به گفته رابرت کیوساکی کار بسیار خوبی است اما اگر در کنترل سرمایه گذاری ضعیف عمل کنید، اهرم سازی بسیار خطرناک خواهد شد.
او می نویسد: “بسیاری از افرادی که با سقوط املاک و مستغلات، با شکست رو به رو می شوند، افرادی بودند که بر روی افزایش ارزش ملک های خود از طریق بازار املاک حساب کرده بودند”. آنها در برابر ارزش بالای خانه خود پول قرض گرفتند اما هیچ کنترلی بر روی بالا و پایین رفتن بازار مسکن ندارند. این موضوع نشان دهنده هوش مالی ضعیف است. در عوض، او استدلال می کند که باید از اهرم سازی برای سرمایه گذاری کم خطر استفاده کنید، طوری سرمایه گذاری کنید که بر آن تسلط داشته باشید.
• بهبود اطلاعات مالی: اطلاعات مالی تنها به معنی مفاهیم مالی پایه و به معنای دانش مفاهیم مالی نیست بلکه همچنین به معنی اطلاعات دقیق از سرمایهگذاریهایی است که انجام میدهد. وارن بافت موفق ترین سرمایه گذار نبوغ مالی وارن بافت تمام دوران است، اما او هرگز قمار نکرد. بافت (و شریکش، چارلی مونگر) تحقیقات گسترده ای را برای تصمیم گیریهای خود انجام می دهند، قبل از اینکه سهام شرکتی را بخرند، آنها باید همه چیز را در مورد آن بدانند. بدست آوردن این اطلاعات به آنها اجازه می دهد تا با اطمینان سرمایه گذاری کنند. در مقابل، رابرت کیوساکی برخی از سرمایه گذاری های خود را از روی نادانی انجام داده است. او سهام هایی را خریده بود که امیدوار به بالا رفتن آن بود. این نوع تصمیمات بر اساس اطلاعات نیستند – بلکه مبتنی بر احساسات هستند.
لینک های مفید
Mona | | 1399/03/03 17:54:04 | | ||
هوش مالی بالابرابراست با موفقیت بالا و سودآوری بالا .همانطور که گفته شد هوش مالی خوب از داشتن دارایی و املاک و صندوق های پرپول بهتر است چون وقتی هوش فرد در زمینه مالی بخوبی کار کند میتواند ثروتهای زیادی را برای خود بیافریند هوش مالی به 5دسته.بهبود اطلاعات مالی.بودجه بندی پول.تقویت پول.حفظ پول و درامدزایی تقسیم نمود | |||
زهرا افتخاری | | 1399/03/06 11:03:43 | | ||
شخصی که بتواند درامد خوبی کسب کند . درامد خود را در برابر شکارچیان پول محافظت کند. مخارج خود را مدیریت کند. پس انداز داشته باشد . و پس اندازهای خود را به نحومناسبی سرمایه گذاری کند چنین فردی دارای هوش مالی خوبیست.هوش مالی را میتوان به چهار دسته رفتار مالی درک مالی نگرش مالی و دانش مالی تقسیم کرد. | |||
مسعود زارع بیدکی | | 1399/03/07 01:42:39 | | ||
نوش مالی دارای ٥قسىت است که عبارتند از درآمد زایی-حفظ پول-بودجه بندی پول-تقویت پول-بخبرد اطلاعات مالی از نظر اینجانب اسخاصی که دارای توانایی های بالا باشند دارای هرش مالی قری خواهند بود و در اصل کسب اطلاعات و یا بالا بردن اطلاعات باعث بوجود آمدن هوش مالی افراد خواهد شد | |||
فرزانه جنتی | | 1399/03/13 22:57:48 | | ||
فردی که بتواند مدیریت هزینه و بودجه داشته باشد. پس انداز کند و پسانداز خود رو سرمایه گذاری کند درامدش رو افزایش بده کاری کند که پول برایش پول بیاورد. بتواند در شرایط بحرانی بهترین تصمیات رو اتخاذ کند. هوش مالی به 5دسته.بهبود اطلاعات مالی.بودجه بندی پول.تقویت پول.حفظ پول و درامدزایی تقسیم نمود | |||
الناز بهروزی | | 1399/04/13 01:35:58 | | ||
شخصی هوش مالی خوبی دارد که بتواند تمام ارکان یک سرمایه گذاری مالی را یه نحو احسنت انجام دهد و نتیجه بگیرد هوش مالی به 5دسته.بهبود اطلاعات مالی.بودجه بندی پول.تقویت پول.حفظ پول و درامدزایی تقسیم نمود | |||
محدثه دهقان طزرجانی | | 1399/04/17 20:12:09 | | ||
اگر بتوانید از پس چالش های سخت مالی بربیاید دارای هوش مالی خوبی هستید اگر بتوانید درآمد زیادی به دست آوریددارای هوش مالی هستید واگر در یک جریان مالی بتوانید مفهوم سرمایه وبدهی و درآمد و هزینه را درک کنید دارای هوش مالی خوبی هستید//وبه 5بخش کسب درآمد بیشتر، حفظ پول، بودجه بندی پول، اهرم سازی برای پول، بهبود اطلاعات مالی است | |||
زهرا غنی زاده زارچ | | 1399/04/23 23:55:42 | | ||
- شخصی دارای هوش مالی خوب است که توانایی حل مشکلات مالی از طریق نگرش ها و دانش درست داشته باشد. - هوش مالی به پنج قسمت تقسیم می شود: ۱. درآمدزایی، هرچه درآمد بیشتر باشد،هوش مالی بیشتر است. ۲. حفظ پول ۳. بودجه بندی پول ۴. تقویت پول و اهرم سازی برای پول، اهرم سازی یعنی قرض گرفتن پول برای افزایش قدرت نقدینگی خود، در صورتی خوب است که بر روی سرمایه گذاری خود کنترل داشته باشیم. ۵. بهبود اطلاعات مالی، با اطمینان سرمایه گذاری کنید و در مورد آن اطلاعات دقیق داشته باشید. | |||
مصطفى عربى | | 1399/04/25 19:00:47 | | ||
شخصی که بتواند منابع مالی خود را به شکلی مدیریت کند که در طول زندگی خود امنیت مالی را تجربه کند. تصمیماتی بگیرد که آگاهانه و موثر در پسانداز و سرمایه گذاری است. به عبارتی سادهتر، یعنی توانایی مدیریت اقتصادی و بهینه درآمد خود. هوش مالی هر فرد را به پنج بخش تقسیم می شود: • بهبود اطلاعات مالی • تقویت پول(اهرم سازی برای پول) • حفظ پول • بودجهبندی پول • درآمدزایی | |||
محمدصالح شکیبا | | 1399/04/26 16:12:06 | | ||
شخصی هوش مالی خوبی دارد که بتواند تمام ارکان یک سرمایه گذاری مالی را یه نحو احسنت انجام دهد و نتیجه بگیرد هوش مالی به 5دسته.بهبود اطلاعات مالی.بودجه بندی پول.تقویت پول.حفظ پول و درامدزایی تقسیم نمود | |||
حسین فتوحی اردکانی | | 1399/04/26 19:48:08 | | ||
به طور کلی شیوه های کسب درامد درزمان کم را می توان هوش مالی است در واقع دانش اطلاعات وتوانایی های هروفرد در ثروت افرینی حل مسال اقتصادی ومدیریت بحران های مالی را هوش مالی یادر اصطلاح عامیانه شم اقتصای می گویند حفاظت از پول بودجه بندی پول. ارتقا دانش مالی | |||
مرتضی ندافی | | 1399/04/26 19:52:00 | | ||
شخصی هوش مالی خوبی دارد که بتواند تمام ارکان یک سرمایه گذاری مالی را یه نحو احسنت انجام دهد و نتیجه بگیرد | |||
مهدی رضایی بیداخویدی | | 1399/04/27 03:24:26 | | ||
هوش مالی بخشی از هوش کلی ماست که برای حل مشکلات مالی از آن استفاده می کنیم. |
مشکلات مالی رایج در دنیای امروز، عدم تناسب درآمدها و هزینههای زندگی، نداشتن خانه شخصی، بدهکاری، هزینههای ماشین، هزینههای بهداشتی و درمانی و … است که با استفاده از هوش مالی میتوان آنها را برطرف کرد.
اگر هوش مالی را در خود تقویت نکنیم روز به روز مشکلات وخیمتر میشوند و شرایط روز به روز سختتر.
واقعیت این است که پول تاثیر به سزائی بر سبک زندگی و کیفیت زندگی دارد. پول آسایش میآورد، آزادی زمانی و آزادی انتخاب می آورد.
ولی بدست آوردن پول به تنهائی اگر با استفاده از هوش مالی نباشد منجر به ثروتمندشدن نمیشود
هوش مالی نوع اول: پول بیشتری درآوردن
هوش مالی نوع دوم: حفظ پول
هوش مالی نوع سوم: بودجه بندی پول
هوش مالی نوع چهارم: کاربرد پول
هوش مالی نوع پنجم: ارتقائ اطلاعات مالی
باید انواع هوش مالی را بشناسید تا بتوانید به تقویت آنها بپردازید. اگر انواع هوش مالی خود را پرورش دادید، می توانید به آینده مالی خود امیدوار باشید ولی اگر آنها را نشناسید، نمی شود خیلی روی شانس و اقبال حساب باز کرد.
هوش مالی با ضریب هوش مالی فرق می کند. همه می دانیم که یک نفر با ضریب هوش (IQ) 130 از فردی با ضریب هوشی ۹۵ صرفا باهوش تر است. همین مقایسه در مورد ضریب هوش مالی هم صادق است یعنی ممکن است شما ضریب هوش مالی بالایی نبوغ مالی وارن بافت داشته باشید اما از نظر هوش مالی یک کودن باشید. فرقش چیست؟ فرقش در این است که ضریب هوشی مالی یک توانایی بالقوه است اما هوش مالی یک توانایی بالفعل.
مثلا اگر کسی سالی ۸۰ میلیون تومان درآمد دارد ولی بعد از پرداخت مالیات و … برایش ۶۰ میلیون تومان می ماند، نسبت به کسی که ۸۰ میلیون درآمد دارد ولی بعد از کسورات آخر سال ۵۰ میلیون برایش می ماند باهوش تر است. جالب تر اینکه ممکن است یک نفر در هوش مالی نوع اول بهتر باشد اما در سایر موارد ضعیفتر باشد. مثلا سالی ۱۰۰ میلیون درآورد که در نتیجه از نظر هوش مالی نوع اول از کسی که ۸۰ میلیون درآمد دارد، باهوش تر است اما آخر سال برایش ۵۰ میلیون بماند که یعنی در کل هوش مالی کمتری داشته.
برای سرمایه گذاری این توصیه ها را جدی بگیرید
بزرگترین سرمایه گذار قرن بیستم به سرمایه گذاران توصیه کرده که در تصمیم های خود به سه اصل کلی توجه کنند.
یک سال پیش و کمی بیشتر،اگر فردی قصد داشت بخشی از سرمایه نقدی اش را سرمایه گذاری کند با انتخاب چندان دشواری مواجه نبود. بازار ارز و طلا به اندازه کافی برای سرمایه گذاری جذاب به نظر میرسید و تبدیل نقدینگی به دلار و سکه باعث میشد که حداقل از قدرت خرید پول کاسته نشود اما اکنون و با شروع سال 93 شرایط کاملا تغییر کرده است. دلار نسبت به سال گذشته جذابیتش را از دست داده، هر چند که در روزهای اخیر روندی صعودی به خود گرفته است. سرمایه گذاری در بازار طلا نیز شرایط نسبتا یکسانی دارد، ماه های آخر سال گذشته بهای سکه کاهش بسیاری یافت تا جایی که بسیاری تصمیم به فروش سکه گرفتند و اما پس از آن هرچه به روزهای پایان سکه نزدیک تر می شد، بهای سکه دوباره بالا میرفت.
علاوه بر عوامل داخلی، مسایل بین المللی نیز بر بازار طلای جهانی و در نتیجه سکه تاثیرگذارند و به همین خاطر به سختی میتوان گفت که در آینده ای نزدیک خرید طلا سودآور خواهد بود یا خیر. انتظارها برای رونق گرفتن بازار مسکن نیز بیش از حد طولانی شده و این پرسش را مطرح کرده که آیا اصلا قرار است رونقی در این بخش مشاهده شود یا خیر. عملکرد بازار بورس طی ماه های اخیر نیز ناامید کننده تر از آن بوده که بتوان به سرمایه گذاری در آن دل بست. اما در چنین شرایطی بهترین توصیه برای فردی که قصد سرمایه گذاری دارد چیست؟
پاسخ روشنی برای این پرسش وجود ندارد، به خصوص که به نظر میرسد سرمایه گذاران باید خود را برای فاز دوم هدفمندسازی یارانه ها نیز آماده کنند. با همه این ها، توصیه های سرمایه گذاری وارن بافت که یکی از موفق ترین سرمایه گذاران تاریخ جهان محسوب میشود و بزرگترین سرمایه گذار قرن بیستم لقب گرفته شاید بتواند به شما برای برگزیدن شیوه درستی از سرمایه گذاری کمک کند:
1- ساده سازی کنید.
عواملی که بر سرمایه گذاری شما تاثیرگذارند بسیار گسترده تر از آن هستند که بتوانید همه آن ها را در نظر بگیرید. توجه به بسیاری از این عوامل نیز در واقع وقت گیر و غیرمفید خواهد بود. به جای این ها سعی کنید چند عامل اصلی تاثیرگذار بر بازاری که در آن سرمایه گذاری کرده اید را شناسایی کنید و با تمرکز بر همان عوامل اصلی، روندهای کوتاه مدت و بلند مدت بازارها را شناسایی کنید.
2- به زمین بازی توجه کنید.
سرمایه گذاران را میتوان به دو گروه تقسیم کرد: سرمایه گذارانی که توجه آن ها معطوف به تابلوی نتایج (اسکوربورد) است و سرمایه گذارانی که بر روی زمین بازی تمرکز کرده اند. گروه نخست به طور دقیق میدانند که تاکنون چه اتفاقی رخ داده اما گروه دوم تقریبا میتوانند حدس بزنند که در ادامه چه اتفاقی رخ خواهد داد. اگر قصد دارید تصمیمات شما در سرمایه گذاری با سودآوری همراه باشد، بهتر است مانند گروه دوم بر زمین بازی تمرکز کنید.
3- پیش بینی های رسانه ای را خیلی جدی نگیرید.
رسانه ها پر است از تحلیل هایی در مورد اینکه بازارها در آینده به کدام سو میروند. هرچند که مرور این رسانه ها بی فایده نیست اما آن ها را مبنای تصمیم گیری های خود قرار ندهید.
کارآفرینان خودساخته یا متکیان به ثروت والدین؟ میلیاردرهای دنیا از ابتدا ثروتمند بودند!
همه ما داستانهایی از سختیها و موفقیتهای میلیاردرهای دنیا شنیدهایم. این مطلب خط بطلانی بر تمامی این داستانها کشیده و ذهنیت رایج درباره میلیاردرهای دنیا را به چالش خواهد کشید.
داستانها و افسانههای بسیاری از میلیاردرها و کارآفرینان مشهور جهان وجود دارد. این داستانها روایتگر سختیهای روزافزونی است که این ثروتمندان و کارآفرینان در طول مسیر کاری خویش با آن مواجه شدهاند. کتابهای زندگینامه بسیاری در باب چگونگی فائق آمدن این افراد موفق به موانع سر راه خود نگاشته شده و مورد توجه و استقبال بسیاری از مردم و سخنرانان موفقیت قرار گرفته است.
آنچه در ادامه میخوانید:
آیدان اسمیت در برابر جف بیزوس ها
آیدان اسمیت، کاربر فعال توییتر، اولین فردی است که جسارت دست گذاشتن روی این موضوع و به چالش کشیدن این افسانهها را پیدا کرده است. او پس از توییت نظریه خود در باب عدم خودساختگی اکثر میلیاردرهای دنیا و ارائه برخی مدارک و مستندات، باعث ایجاد توفانی توییتری و برانگیختن واکنشهای بسیاری در سراسر دنیا شد. آیدان اسمیت در مصاحبهای دلیل به چالش کشیدن این باورهای رایج را بیان کرد. او معتقد است اکثر مردم تنها به افسانههای ساختگی در مورد افراد موفق و ثروتمند بسنده کرده و با این خیال واهی و تصور اینکه میتوان بدون هیچگونه پشتوانه و از فقر کامل به ثروت بسیاری دست پیدا کرد، زندگی خود را سپری میکنند. این گونه افراد کورکورانه و بدون واقعگرایی دست به تلاشهای کورکورانه و هیجانی میزنند و اغلب پس از عدم دریافت نتیجه مورد نظر خود، دچار یاس و سرخوردگی میشوند.
بسیاری از افراد موفق و میلیاردرهای دنیا، تنها به صرف تلاش و نوآوری به این ثروت هنگفت دست نیافتهاند. افرادی نظیر جف بیزوس، ایلان ماسک، مارک زاکربرگ و… پشتوانه مالی قدرتمندی از سوی خانواده خود داشته و در اکثر موارد از حمایت و کمک مالی آنان بهرهمند شدهاند. به طور حتم افراد بسیاری در سراسر دنیا ممکن است نبوغ، خلاقیت و پشتکار فردی مانند زاکربرگ را حتی در سطوح بالاتری نیز داشته باشند که به دلیل عدم حمایت مالی، به مانند هر شخص عادی دیگری زندگی معمولی خود را سپری کند.
در دنیای امروزی با وجود طبقهبندیهای متفاوت برای افراد جامعه، امکان انتقال سریعالسیر از یک طبقه مالی به طبقه مالی بالاتر وجود ندارد و تنها با اراده صرف نمیتوان به ثروتهای هنگفت دست پیدا کرد. در ادامه نظریات آیدان اسمیت پیرامون موفقیت ثروتمندان برجسته را بررسی خواهیم کرد. برای دریافت حقیقت پشت پرده این افراد، این مطلب را دنبال کنید.
رد افسانه های رایج پیرامون میلیاردرهای دنیا
زاکربرگ، ایلان ماسک، وارن بافت، جف بیزوس و…. اینها تنها مثالهایی از افراد موفقی است که درصد بالایی از ثروت دنیا را در دست دارند. روند اسطورهسازی از افراد موفق نه تنها در کشور ما بلکه در سراسر دنیا امر رایجی است. آیدان اسمیت با ذکر مثالها و نمونههایی مبنی بر داشتن حمایت مالی میلیاردرهای دنیا، نشان میدهد که اینگونه افراد از ابتدا نیز در خانوادهای ثروتمند و قدرتمند متولد شده و اگر از حمایت مالی خانواده خود برخوردار نبودند ممکن نبود به جایگاه کنونی خود دست یابند. در ادامه به بررسی نمونههای مختلف بر طبق نظریات اسمیت خواهیم پرداخت.
جف بیزوس (موسس آمازون، ثروتمندترین فرد جهان)
با شنیدن اسم شرکت آمازون، اولین تصویری که به ذهن شنونده راه مییابد، تصویر گاراژ محقری است که جف بیزوس در سال 1994 کار خود را از آنجا آغاز کرد و پس از آن راه موفقیت را به سرعت سپری کرد. این فقط ظاهر امر است. طبق اظهارات آیدان اسمیت در توییتر، شرکت آمازون یک سال پس از تاسیس، دچار بحران مالی شد و در مرز فروپاشی قرار گرفت. اینجا بود که والدین ثروتمند جف بیزوس وارد عمل شدند. آنان مبلغی معادل 245 هزار دلار را برای جلوگیری از ورشکستگی این شرکت به فرزند خود، جف اهدا کردند. مطلبی که تاکنون کمتر به آن پرداخته شده و در سکوت خبری باقی مانده بود.
آیدان اسمیت دلیل مسکوت ماندن این خبر پس از سالیان متمادی را پروپاگاندای رسانهها میداند. او معتقد است که سیاستهای رسانههای دنیای مدرن این است که مشکلاتی مانند فقر و شکستهای کاری را بر گردن خود افراد انداخته و نقش موقعیت اجتماعی و محیط زندگی را در شکست و موفقیت نادیده بگیرند. زندگینامه کامل جف بیزوس را میتوانید از اینجا بخوانید.
بیل گیتس (موسس مایکروسافت، دومین فرد ثروتمند جهان)
نفر بعد در لیست آیدان اسمیت کسی نیست جز مالک امپراطوری مایکروسافت، یعنی بیل گیتس افسانهای. اسمیت در سری توییتهای خود در مورد بیل گیتس اینگونه اظهار میکند که همگان بیل گیتس را به عنوان فردی عادی تلقی میکنند که تحصیل خود را نیمه کاره رها کرد و با مشقت فراوان و ابتداییترین امکانات پایههای امپراطوری خود را بنا ساخت. اما حقیقت امر چیز دیگری است.
واقعیت این است که در سال 1980 که مصادف با اولین دورههای فعالیت بیل گیتس بود، مادرش، ماری گیتس مدیریت شرکت بزرگ United Way را به عهده گرفت. این شرکت که ائتلافی خیریه در سراسر آمریکا را تشکیل میدهد، در جهت ایجاد تغییراتی در زمینههای تجاری، تحصیلی و آموزشی فعالیت میکند. ماری گیتس مدتی پس از رسیدن به منصب ریاست این شرکت، موفق شد تا هیئت مدیره را به سرمایهگذاری روی تجارت نوپای پسرش، بیل گیتس مجاب کند. این سرمایهگذاری کلان، نقطه عطف و سکوی پرشی برای گسترش هرچه بیشتر محصولات مایکروسافت شد. هیچ کس منکر استعداد و نبوغ وافر بیل گیتس نشده و نخواهد شد، اما آیدان اسمیت میپرسد:
اگر بیل گیتس فرزند خانوادهای قدرتمند و پرنفوذ نبود، دست یافتن او به این میزان از ثروت و موفقیت باز هم ممکن میشد؟!
وارن بافت (سرمایه گذار و اقتصاددان، سومین فرد ثروتمند جهان)
افسانههای متعدد پیرامون زندگی و کسب و کار وارن بافت اینگونه نقل میشوند که او از جمله افراد طبقه متوسط جامعه بوده و زندگی بسیار ساده و روستاییوار خود را در حومه شهر سپری میکرده است. او با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کرده و در مسیر راهاندازی کسب و کار خود بارها ناامید و سرخورده شده، اما هرگز دست از تلاش برنداشته است.
بگذارید خیالتان را راحت کنیم. هیچکدام از این داستانها برپایه واقعیت نیستند. حقیقت این است که پدر وارن، هاوارد بافت، یکی از سرمایهداران و تجار به نام دهه 30 تا 50 ایالات متحده آمریکا بوده است. علاوه بر این، او برای چهار دوره متوالی نماینده حزب جمهوریخواه آمریکا در کنگره این کشور بوده است. به طور قطع نمیتوان تاثیر این سیاستمدار و سرمایهگذار برجسته را در موفقیت فرزندش یعنی وارن بافت افسانهای نادیده گرفت. زندگینامه وارن بافت را در این مقاله بخوانید.
مارک زاکربرگ (موسس فیسبوک)
طبق نظرات اسمیت در توییتر، هرچند که زاکربرگ در مدیریت مالی تجارت خود به طور مستقیم از حمایت مالی خانواده ثروتمندش بهره نگرفت، اما نمیتوان منکر نقش خانواده در تحصیل او شد. شاید اگر توان مالی خانواده زاکربرگ برای فرستادن او به کالج فیلیپس اکستر که هزینهای معادل 57 هزار دلار داشت و استخدام دیوید نیومن به عنوان استاد خصوصی تکنولوژی کامپیوتر برای مارک کافی نبود، زمینههای موفقیت او فراهم نمیشد. بیوگرافی کامل زاکربرگ را میتوانید در اینجا مطالعه کنید.
کایلی جنر (ثروتمندترین میلیونر خودساخته سال 2019 به انتخاب مجله فوربز)
کایلی جنر کوچکترین عضو خانواده مشهور و ثروتمند کارداشیان-جنر است که با لاین تولید لوازم آرایشی خود یعنی Kylie Cosmetics به ثروت و شهرت فراوانی در سراسر دنیا دست یافته است. مجله فوربز در سال گذشته کایلی جنر را به عنوان یکی از جوانترین میلیاردرهای دنیا و کارآفرینی خودساخته معرفی کرد. البته مدتی بعد به دلیل افشای سندسازیهای مالی و دستکاری عدد و رقمهای مالی این شرکت، او را از لیست خود حذف کرد.
آیدان اسمیت کایلی جنر را هم مورد حمله توییتری خود قرار داده و در مورد او چنین نوشت که:
بر همگان واضح و آشکار است کایلی جنر که نازپرورده امپراطوری کارداشیانها است، چقدر با واژه نبوغ مالی وارن بافت خودساختگی و استقلال فاصله دارد. بیشک این عزیزدردانه کریس جنر، بدون حمایت و مدیریت مالی مادرش، نه تنها موفق به اداره این شرکت بزرگ نمیشد، بلکه حتی فکر راهاندازی این تجارت نیز به ذهنش خطور نمیکرد.
سخن پایانی
همانطور که پیشتر هم اشاره کردیم، هدف آیدان اسمیت از به راه انداختن این توفان توییتری و به چالش کشیدن داستان میلیاردرهای دنیا، این بود که افراد کمتری خود را برای فقر مالی و یا شکستهای پیدرپی سرزنش کنند؛ چراکه بسیاری از افراد موفق دنیا نیز از حمایتهای مالی گستردهای برخوردار بودهاند. به عنوان سخن پایانی باید گفت، هرچند که نباید کورکورانه در دام پروپاگاندای رسانهها و داستانهای غیرواقعی گرفتار شد، اما نباید نقش اراده و تلاش خستگی ناپذیر را در مسیر موفقیت و پیشرفت فردی نادیده گرفت. درست است که شاید بسیاری از میلیاردرهای دنیا از ابتدا نیز ثروتمند بودند، اما در مقابل آنها تعداد کثیری از افراد موفق هستند که با تلاش، پشتکار، استقلال و خودباوری موفق شدهاند سرنوشت خود را طور دیگری رقم بزنند.
نظر شما در این باره چیست؟ آیا شما نیز مانند آیدان اسمیت تصور میکنید که در موفقیت میلیاردرهای دنیا نقش عوامل محیطی و موقعیت اجتماعی بسیار پررنگتر از اراده فردی است؟ نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.
چکیده کتاب اشتباهات بزرگ اثر مایکل باتنیک
درس های ارزشمندی که بدون پرداخت هزینه دریافت می کنیم
همه ما دچار اشتباهات مالی می شویم. از جریمه های کوچک مالی تا گرفتاری هایی که تا حدودی برای ما عذاب آور می شوند. حتی بزرگترین سرمایه گذاران هم ممکن است اشتباه کنند. در این کتاب مایکل باتنیک تعدادی از سرمایه گذاران برجسته را در نظر گرفته و ما را از سرمایه گذاری های اشتباه آنها باخبر می کند تا با مشاهده آنها بتوانیم بدون پرداخت هیچ هزینه ای از تجارب این بزرگان سرمایه استفاده کنیم.
تحلیل های تکنیکال مفیدند اما عاری از خطا نیستند
مردم تلاش می کنند اتفاقات را به نحوی توضیح داده و برای هر چیز فرمولی بیایند. اما زندگی و رویدادهای آن پیچیده تر از آن است که در قالب یک فرمول ساده بگنجد. بنجامین گراهام سرمایه گذار بزرگ و نویسنده کتاب “سرمایه گذار هوشمند” توضیح می دهد که این امر در مورد سرمایه گذاری نیز صادق است. او که به عقیده وارن بافت نویسنده بزرگترین کتاب در مورد سرمایه گذاری می باشد در توضیح این مطلب می گوید که قیمت هر شرکت بیش از ارزش آن نوسان دارد. به این معنی که سهم های یک شرکت ارزش آن شرکت را نشان نمی دهد زیرا ترکیبی از درآمد، دارایی و قابلیت های آتی آن است.
علت تفاوت در قیمت و ارزش یک شرکت در این است که انسان قیمت ها تعیین می کند اما ارزش ها توسط کسب و کار مشخص می شوند. با توجه به این موضوع که انسان احساسی عمل می کند ولی بر کسب و کار، احساس تاثیری نمی گذارد قیمت و ارزش تفاوت چشمگیری دارند. مثلا با کاهش قیمت سهم شرکت جنرال الکتریک از 1/87 میلیارد به 784 دلار، گراهام معتقد بود که اتفاق بزرگی برای این شرکت پیش نیامده و تنها دیدگاه سرمایه گذار به این قیمت جهت داده است. اما بنجامین گراهام هم قادر نبود فرمول ثابتی برای بازار سرمایه گذاری ارائه دهد به گونه ای که تحلیل های او در جایی باعث نابودی خودش گردید. در دهه 1920 حس کرد قیمت ها و ارزش ها با هم هماهنگی ندارند به همین دلیل برخلاف شرایط بازار سرمایه گذاری کرد. تا حدودی حق با او بود اما قضاوت او در مورد میزان افت بازار اشتباه بود و این تحلیل اشتباه سبب شد گراهام 70% از دارایی خودش را از دست بدهد. این تجربه ثابت کرد هیچ قانون ثابتی بر بازار سرمایه گذاری حاکم نیست.
اشتباه در مدیریت ریسک حتی برای سرمایه گذاران فصلی هم خطرناک است
قانون معروفی در سرمایه گذاری وجود دارد که می گوید، “ارزان بخر، گران بفروش”. اما جالب اینجاست “جسی لیورمور” که این قانون را بنیان گذاشت خودش به شدت عاشق ریسک های غیر منطقی بود. او در سال 1877 در ماساچوست متولد شد و در سن 23 سالگی به نیویورک رفت. آنجا به کار سرمایه گذاری در بورس مشغول شد و همان هفته اول 50.000 دلار سود کرد. اما چندین بار دچار اشتباهات بزرگی شد. برای مثال در سال 1901 لیورمور 1000سهم از فولاد ایالات متحده و 1000سهم از راه آهن سانتافه را به صورت استقراضی فروخت. در سرمایه گذاری فروش استقراضی متضاد خرید است. در این روش شما افت سهام را پیش بینی می کنید به این امید که از تفاوت قیمت سود ببرید. این روشی بسیار پرخطر است و لیورمور نیز با این کار کل دارایی اش یعنی 50.000 دلار را از دست داد. علاوه بر این 500 دلار هم به کارفرمایش مقروض شد. او با تمام استعدادها و نواقصش به کار سرمایه گذاری ادامه داد و بارها دچار شکست و پیروزی شد. اما در نهایت توانست ثروتی معادل 1/4 میلیارد دلار به دست بیاورد .نبوغ مالی وارن بافت
لیورمور یکی از ثروتمندترین مردان جهان
در سال 1932 که بازار سهام به پایین ترین حد خود رسید آنقدر افت قیمت مشهود بود که برای همگان اصلاح و صعود بازار قطعی به نظر می رسید. البته این افزایش قیمت رخ داد اما جسی لیورمور که انتظار داشت افزایش قیمت بیش از این باشد به ریسک خود ادامه داد اما این اتفاق نیفتاد و او برای چندمین بار تمام دارایی اش را از دست داد. این بار طاقت نیاورده و در 29 نوامبر 1940 خودکشی کرد. واقعا مهم ترین راهبرد مدیریت ریسک چیست؟ تنوع بخشی؟
سرمایه گذاری های متمرکز، سرمایه گذاری پر ریسک!
تنوع بخشی در سرمایه گذاری چیست؟ فرض کنید مبلغ زیادی سرمایه دارید که می خواهید آن را وارد بازار سرمایه کنید. برای شروع سهم ده شرکت را خریداری می کنید. اما سهم یکی از شرکت ها افت کرده و 10% از سرمایه خود را از دست می دهید. حال اگر سهم 100 شرکت را می خریدید تنها 1% از سرمایه خود را از دست می دادید. این یعنی تنوع بخشی.
تنوع بخشی موضوعی بود که صندوق سرمایه گذاری سکویا باید به آن توجه بیشتری می کرد. سکویا از موفق ترین صندوق های سرمایه گذاری است که سرمایه گذاری های بلندمدت در حجم بالا را ترجیح می دهد. اولویت دادن به سهم های قوی متضاد موضوع تنوع بخشی است اما در بازار پاسخ مثبتی داده است. صندوق سرمایه گذاری سکویا که در سال 1970 با 10.000 دلار شروع کرد اکنون ارزشی برابر 4 میلیون دلار دارد. اما در سال 2010 تجربه سختی داشت. در این سال سکویا خرید سهم شرکت والینت را با 16 دلار شروع کرد و تا پایان سال 70% افزایش قیمت داشت. اما فاجعه ای در راه بود. سکویا شرکت والینت را به عنوان یک شرکت موفق به مشتریانش معرفی کرد اما والینت کسب و کارش در زمینه خرید دارو و بالا بردن قیمت آنها بود. اما در سال 2013 دارویی برای درمان مسمومیت با سرب که هزینه آن 950 دلار بود یک شبه به 27000 دلار رسید. در این اثنا سهام والینت 31% سقوط کرد. یک ماه بعد به دلیل انتشار خبر تقلب والینت در حسابداری سهام این شرکت 19% دیگر سقوط نبوغ مالی وارن بافت کرد. سکویا که متوجه این شرایط شد بزرگترین سهم شرکت را که مربوط به والینت می شد فروخت و 90% ضرر کرد. درسی که از این اتفاق می گیریم این است که تمرکز سرمایه در یک مکان همان قدر که می تواند به یکباره سودآور باشد، به همان میزان می تواند یکباره کل سرمایه شما را نابود کند.
در معاملات تجاری، احساسات می توانند بر تصمیمات ما حاکم شوند
مارک تواین رمان نویس برجسته ای بود که سبکی جذاب در نوشتن داشت. او همانند هر هنرمند دیگری احساساتش بر منطقش غالب بود. اعتقاد او بر این بود” هرگاه عاشق شدید قلبتان باید درگیر باشد نه عقلتان”. این در دنیای داستان جایگاه مناسبی داشت اما برای سرمایه گذاری قطعا نصیحت نامناسبی بود. در برحه ای از زمان شروع به سرمایه گذاری کرد. او عاشق مخترعان بود و به همین دلیل در دهه 1870 حدود 42000 دلار روی یک فناوری نوین به نام کالوتایپ سرمایه گذاری کرد. چارلز اسنایدر مخترع این فناوری معتقد بود که اختراع او می تواند صنعت تصویرسازی را متحول کند و تواین این نظریه را پذیرفت. اما اسنایدر یک متقلب دروغگو بود و تواین ضرر زیادی کرد. این عدم اعتماد او به مخترعان سبب شد این بار پیشنهادهای خوبی را رد کند. زمانی که سخنرانی پرشور الکساندر گراهام بل را شنید و بل به او پیشنهاد سرمایه گذاری با نازل ترین قیمت ممکن را داد تواین آن را رد کرد. و این بار با رد یک پیشنهاد ضرر زیادی را متحمل شد. این ضررها نتیجه غلبه احساسات بر منطق به هنگام تصمیم گیری در بازارهای مالی بود.
یک تاجر نباید به توانایی خودش اعتماد افراطی داشته باشد
آیا به یاد دارید زمانی که در مدرسه نمرات عالی می گرفتید و تشویق می شدید اعتماد به نفس شما تا چه اندازه بالا می رفت؟ به یاد دارید گاهی احساس می کردید همه چیز بلد هستید و به همین دلیل از تمرین بیشتر سر باز می زدید؟ ولی هیچ وقت فکر نمی کردید شاید امتحان بسیار ساده بوده است.
این همان اتفاقی است که برای تسای افتاد. دهه 1960 یکی از بهترین و آسان ترین زمان ها برای سرمایه گذاری بود. او که مدیر شرکت Fidelity Capital Fund بود در آن دوران سرمایه گذاری های موفقی انجام می داد. به گونه ای که سالانه 296 درصد سود می کرد. این امر سبب شد او کارش را در شرکت ترک کرده و به سرمایه گذاری در صندوق منهتن، صندوق سرمایه گذاری خودش بپردازد. او 2/5 میلیون از سهم شرکت خود را به کارشناسان مالی واگذار کرد. اما تقاضا برای سرمایه گذاری در این صندوق آن قدر بالا بود که در مجموع 27 میلیون سهم صادر شد و تسای 247 میلیون دلار به سرمایه اش اضافه شد. زمان، زمان رشد اقتصادی بود و شرکت ها همه در حال رشد و توسعه بودند. تسای نیز از این رونق بی بهره نبود. درسال 1960 سهام رشد فوق العاده ای داشت و این امر سبب شد تسای به خودش مطمئن شود. اما در سال های 1969 تا 1970 به علت اعتمادی که به خود پیدا کرد کاملا ناشیانه عمل کرد. تسای سهامی را که به مبلغ هر سهم 143 دلار خریده بود هفت ماه بعد شاهد نزول قیمتی برابر هر سهم 3/50 دلار بود. صندوق منهتن با ضرر شدیدی رو به رو شد و سرمایه گذاران به تدریج این صندوق را ترک کردند. تسای بابت اعتماد بی جا به توانایی های خود دچار شکست شدیدی شد و بهای اشتباهش را پرداخت. به یاد داشته باشید، “موج به هنگام بالا رفتن همه قایق ها را با خود بالا خواهد برد و هیچ قایقی از این قاعده مستثنی نخواهد بود”.
اطمینان افراطی به خود و شرایط نتیجه اش ضررهای میلیون دلاری خواهد بود
تصور کنید در حال تماشای بازی فوتبال هستید و می خواهید روی نتیجه شرط بندی کنید. ابتدا کار را مشکل می بینید چون هر دو تیم بسیار قوی هستند. اما پس از شرط بندی چنان به تصمیم خود مطمئن می شوید که فیش شرط بندی خود را به هیچ بهایی نمی فروشید. در مقاله مشهوری که در سال 1991 منتشر شد می خوانیم پژوهشگرانی مانند کانمان، کنچ و تالر نظریه “تاثیر مالکیت” را ارائه دادند. این نظریه می گوید ما صرفا به این دلیل که مالک چیزی هستیم آن دارایی را بسیار باارزش می دانیم. اما ارزشی که ما به آن می دهیم دلیل بر ارزش فوق العاده آن نیست. این امر دو موضوع را روشن می کند: اول اینکه تفکر در زمان از بین می رود. دوم اینکه مالک چیزی بودن آن را باارزش جلوه می دهد و ما درست از همین اطمینان مفرط ضربه می خوریم. شاید بتوان برای نمونه به وارن بافت بزرگترین سرمایه گذار زمان اشاره کرد. او روزی تصمیم گرفت سهام شرکت کفش دکستر را خریداری کند. او آنقدر مجذوب خرید خودش بود که متوجه ایجاد کساد در بازار کفش آن زمان نشد. و بالاخره دکستر سقوط کرده و ضرر بسیاری را برای وارن به بار آورد. این نشان می دهد حتی بهترین سرمایه گذاران دنیا نیز خطا می کنند.
تلاش برای کاهش اشتباهات در سرمایه گذاری امری ضروری است
به بازی شطرنج بین استادان این بازی توجه کنید. آنها مهره های خود را به گونه ای می چینند که کمترین آسیب را ببینند و به نوعی حریف را مجبور به انجام اشتباه نمایند. در امور مالی نیز به همین گونه است. در بازار تجارت حرفه ای ها به گونه ای عمل می کنند که آماتورهای بازار مجبور به اشتباه شوند. اما نبوغ مالی وارن بافت از طرفی یک مبتدی باید به طریقی وارد بازار باشد که بر نباختن تمرکز کند تا بر بردن. اما بهرحال حرفه ای ها هم دچار خطا می شوند. برای نمونه استنلی دروکن میلر را مثال می زنیم. او در سال 1988 برای تشکیل پورتفولیو برای صندوق کوانتوم جرج سوروس منصوب شد. او در 4 سال اول بسیار موفق بود و رشد او در سال هرگز کمتر از 24 درصد نشد. اما در سال 1999 دست به ریسکی ناشیانه زد و ضمن آن با خرید 200 میلیون دلار از سهام شرکت tech دچار ضرر شدیدی شد. او که نمی خواست بازارهای مالی را ترک کند، سرمایه گذاری عمده ای به یورو انجام داد و 600 میلیون دلار روی شرکت VeriSign سرمایه گذاری کرد. در این اثنا با کم شدن ارزش سهام هایش دچار ضررهای جبران ناپذیری شد. خطای او غفلت از حوزه تخصصی بود و اینکه به جای تلاش برای ضرر نکردن به دنبال بردهای بزرگ بود.
سرمایه گذاران باید آماده زیان های احتمالی باشند
آیا به تاریخچه قیمت سهام آمازون دقت کرده اید؟ شاید در ظاهر به نظر یک سهم فوق العاده باشد اما در پشت پرده قضیه حفظ این سهام است که واقعا کار هر کسی نیست. این سهام سه مرتبه به دو نیم تقسیم شد و ضررهایی برای سرمایه گذاران ایجاد نمود.
مثال دیگر چارلی مانگر است که با مهندسی معکوس مسائل پیشرفت های زیادی می کرد. اما نبوغ او نیز سبب نجاتش از ضرر نشد. او با سرمایه گذاری 61% از صندوقش روی شرکت Blue Chip Stamps و رکود بازار محصولات این شرکت دچار شکست بزرگی شد. اما کمی بعد همین شرکت شکست خورده سهام برکشایر را خریده و دوباره سرپا شد. این موضوع نشان میدهد گاهی صبر و سرمایه گذاری بلند مدت شما را از شکست های بزرگی نجات می دهد.
سخن آخر
سرمایه گذاری حتی برای بازیکنان حرفه ای نیز بازی خطرناکی است. اما با مطالعه خطاهای بزرگان سرمایه گذاری می توانیم به صورت رایگان درس های بزرگی یاد بگیریم. اگر مبتدی هستید و می خواهید وارد بازار سرمایه گذاری بشوید باید ابتدا به دوری از خطا و ضرر نکردن بیندیشید و سپس به برد فکر کنید. به دارایی تان وابسته نباشید تا احساساتی نظیر ترس، خشم و طمع بر شما غالب نشود و بتوانید بهترین تصمیم ها را بگیرید. به گفته وارن بافت سرمایه گذاران باید طوری عمل کنند که گویی در تمام دوران عمر خود فرصت 20 معامله را دارند. در این شرایط کاملا دقت کرده و سهم های خود را با احتیاط انتخاب می کنند.
چکیده کتاب اشتباهات بزرگ اثر مایکل باتنیک
درس های ارزشمندی که بدون پرداخت هزینه دریافت می کنیم
همه ما دچار اشتباهات مالی می شویم. از جریمه های کوچک مالی تا گرفتاری هایی که تا حدودی برای ما عذاب آور می شوند. حتی بزرگترین سرمایه گذاران هم ممکن است اشتباه کنند. در این کتاب مایکل باتنیک تعدادی از سرمایه گذاران برجسته را در نظر گرفته و ما را از سرمایه گذاری های اشتباه آنها باخبر می کند تا با مشاهده آنها بتوانیم بدون پرداخت هیچ هزینه ای از تجارب این بزرگان سرمایه استفاده کنیم.
تحلیل های تکنیکال مفیدند اما عاری از خطا نیستند
مردم تلاش می کنند اتفاقات را به نحوی توضیح داده و برای هر چیز فرمولی بیایند. اما زندگی و رویدادهای آن پیچیده تر از آن است که در قالب یک فرمول ساده بگنجد. بنجامین گراهام سرمایه گذار بزرگ و نویسنده کتاب “سرمایه گذار هوشمند” توضیح می دهد که این امر در مورد سرمایه گذاری نیز صادق است. او که به عقیده وارن بافت نویسنده بزرگترین کتاب در مورد سرمایه گذاری می باشد در توضیح این مطلب می گوید که قیمت هر شرکت بیش از ارزش آن نوسان دارد. به این معنی که سهم های یک شرکت ارزش آن شرکت را نشان نمی دهد زیرا ترکیبی از درآمد، دارایی و قابلیت های آتی آن است.
علت تفاوت در قیمت و ارزش یک شرکت در این است که انسان قیمت ها تعیین می کند اما ارزش ها توسط کسب و کار مشخص می شوند. با توجه به این موضوع که انسان احساسی عمل می کند ولی بر کسب و کار، احساس تاثیری نمی گذارد قیمت و ارزش تفاوت چشمگیری دارند. مثلا با کاهش قیمت سهم شرکت جنرال الکتریک از 1/87 میلیارد به 784 دلار، گراهام معتقد بود که اتفاق بزرگی برای این شرکت پیش نیامده و تنها دیدگاه سرمایه گذار به این قیمت جهت داده است. اما بنجامین گراهام هم قادر نبود فرمول ثابتی برای بازار سرمایه گذاری ارائه دهد به گونه ای که تحلیل های او در جایی باعث نابودی خودش گردید. در دهه 1920 حس کرد قیمت ها و ارزش ها با هم هماهنگی ندارند به همین دلیل برخلاف شرایط بازار سرمایه گذاری کرد. تا حدودی حق با او بود اما قضاوت او در مورد میزان افت بازار اشتباه بود و این تحلیل اشتباه سبب شد گراهام 70% از دارایی خودش را از دست بدهد. این تجربه ثابت کرد هیچ قانون ثابتی بر بازار سرمایه گذاری حاکم نیست.
اشتباه در مدیریت ریسک حتی برای سرمایه گذاران فصلی هم خطرناک است
قانون معروفی در سرمایه گذاری وجود دارد که می گوید، “ارزان بخر، گران بفروش”. اما جالب اینجاست “جسی لیورمور” که این قانون را بنیان گذاشت خودش به شدت عاشق ریسک های غیر منطقی بود. او در سال 1877 در ماساچوست متولد شد و در سن 23 سالگی به نیویورک رفت. آنجا به کار سرمایه گذاری در بورس مشغول شد و همان هفته اول 50.000 دلار سود کرد. اما چندین بار دچار اشتباهات بزرگی شد. برای مثال در سال 1901 لیورمور 1000سهم از فولاد ایالات متحده و 1000سهم از راه آهن سانتافه را به صورت استقراضی فروخت. در سرمایه گذاری فروش استقراضی متضاد خرید است. در این روش شما افت سهام را پیش بینی می کنید به این امید که از تفاوت قیمت سود ببرید. این روشی بسیار پرخطر است و لیورمور نیز با این کار کل دارایی اش یعنی 50.000 دلار را از دست داد. علاوه بر این 500 دلار هم به کارفرمایش مقروض شد. او با تمام استعدادها و نواقصش به کار سرمایه گذاری ادامه داد و بارها دچار شکست و پیروزی شد. اما در نهایت توانست ثروتی معادل 1/4 میلیارد دلار به دست بیاورد .
لیورمور یکی از ثروتمندترین مردان جهان
در سال 1932 که بازار سهام به پایین ترین حد خود رسید آنقدر افت قیمت مشهود بود که برای همگان اصلاح و صعود بازار قطعی به نظر می رسید. البته این افزایش قیمت رخ داد اما جسی لیورمور که انتظار داشت افزایش قیمت بیش از این باشد به ریسک خود ادامه داد اما این اتفاق نیفتاد و او برای چندمین بار تمام دارایی اش را از دست داد. این بار طاقت نیاورده و در 29 نوامبر 1940 خودکشی کرد. واقعا مهم ترین راهبرد مدیریت ریسک چیست؟ تنوع بخشی؟
سرمایه گذاری های متمرکز، سرمایه گذاری پر ریسک!
تنوع بخشی در سرمایه گذاری چیست؟ فرض کنید مبلغ زیادی سرمایه دارید که می خواهید آن را وارد بازار سرمایه کنید. برای شروع سهم ده شرکت را خریداری می کنید. اما سهم یکی از شرکت ها افت کرده و 10% از سرمایه خود را از دست می دهید. حال اگر سهم 100 شرکت را می خریدید تنها 1% از سرمایه خود را از دست می دادید. این یعنی تنوع بخشی.
تنوع بخشی موضوعی بود که صندوق سرمایه گذاری سکویا باید به آن توجه بیشتری می کرد. سکویا از موفق ترین صندوق های سرمایه گذاری است که سرمایه گذاری های بلندمدت در حجم بالا را ترجیح می دهد. اولویت دادن به سهم های قوی متضاد موضوع تنوع بخشی است اما در بازار پاسخ مثبتی داده است. صندوق سرمایه گذاری سکویا که در سال 1970 با 10.نبوغ مالی وارن بافت 000 دلار شروع کرد اکنون ارزشی برابر 4 میلیون دلار دارد. اما در سال 2010 تجربه سختی داشت. در این سال سکویا خرید سهم شرکت والینت را با 16 دلار شروع کرد و تا پایان سال 70% افزایش قیمت داشت. اما فاجعه ای در راه بود. سکویا شرکت والینت را به عنوان یک شرکت موفق به مشتریانش معرفی کرد اما والینت کسب و کارش در زمینه خرید دارو و بالا بردن قیمت آنها بود. اما در سال 2013 دارویی برای درمان مسمومیت با سرب که هزینه آن 950 دلار بود یک شبه به 27000 دلار رسید. در این اثنا سهام والینت 31% سقوط کرد. یک ماه بعد به دلیل انتشار خبر تقلب والینت در حسابداری سهام این شرکت 19% دیگر سقوط کرد. سکویا که متوجه این شرایط شد بزرگترین سهم شرکت را که مربوط به والینت می شد فروخت و 90% ضرر کرد. درسی که از این اتفاق می گیریم این است که تمرکز سرمایه در یک مکان همان قدر که می تواند به یکباره سودآور باشد، به همان میزان می تواند یکباره کل سرمایه شما را نابود کند.
در معاملات تجاری، احساسات می توانند بر تصمیمات ما حاکم شوند
مارک تواین رمان نویس برجسته ای بود که سبکی جذاب در نوشتن داشت. او همانند هر هنرمند دیگری احساساتش بر منطقش غالب بود. اعتقاد او بر این بود” هرگاه عاشق شدید قلبتان باید درگیر باشد نه عقلتان”. این در دنیای داستان جایگاه مناسبی داشت اما برای سرمایه گذاری قطعا نصیحت نامناسبی بود. در برحه ای از زمان شروع به سرمایه گذاری کرد. او عاشق مخترعان بود و به همین دلیل در دهه 1870 حدود 42000 دلار روی یک فناوری نوین به نام کالوتایپ سرمایه گذاری کرد. چارلز اسنایدر مخترع این فناوری معتقد بود که اختراع او می تواند صنعت تصویرسازی را متحول کند و تواین این نظریه را پذیرفت. اما اسنایدر یک متقلب دروغگو بود و تواین ضرر زیادی کرد. این عدم اعتماد او به مخترعان سبب شد این بار پیشنهادهای خوبی را رد کند. زمانی که سخنرانی پرشور الکساندر گراهام بل را شنید و بل به او پیشنهاد سرمایه گذاری با نازل ترین قیمت ممکن را داد تواین آن را رد کرد. و این بار با رد یک پیشنهاد ضرر زیادی را متحمل شد. این ضررها نتیجه غلبه احساسات بر منطق به هنگام تصمیم گیری در بازارهای مالی بود.
یک تاجر نباید به توانایی خودش اعتماد افراطی داشته باشد
آیا به یاد دارید زمانی که در مدرسه نمرات عالی می گرفتید و تشویق می شدید اعتماد به نفس شما تا چه اندازه بالا می رفت؟ به یاد دارید گاهی احساس می کردید همه چیز بلد هستید و به همین دلیل از تمرین بیشتر سر باز می زدید؟ ولی هیچ وقت فکر نمی کردید شاید امتحان بسیار ساده بوده است.
این همان اتفاقی است که برای تسای افتاد. دهه 1960 یکی از بهترین و آسان ترین زمان ها برای سرمایه گذاری بود. او که مدیر شرکت Fidelity Capital Fund بود در آن دوران سرمایه گذاری های موفقی انجام می داد. به گونه ای که سالانه 296 درصد سود می کرد. این امر سبب شد او کارش را در شرکت ترک کرده و به سرمایه گذاری در صندوق منهتن، صندوق سرمایه گذاری خودش بپردازد. او 2/5 میلیون از سهم شرکت خود را به کارشناسان مالی واگذار کرد. اما تقاضا برای سرمایه گذاری در این صندوق آن قدر بالا بود که در مجموع 27 میلیون سهم صادر شد و تسای 247 میلیون دلار به سرمایه اش اضافه شد. زمان، زمان رشد اقتصادی بود و شرکت ها همه در حال رشد و توسعه بودند. تسای نیز از این رونق بی بهره نبود. درسال 1960 سهام رشد فوق العاده ای داشت و این امر سبب شد تسای به خودش مطمئن شود. اما در سال های 1969 تا 1970 به علت اعتمادی که به خود پیدا کرد کاملا ناشیانه عمل کرد. تسای سهامی را که به مبلغ هر سهم 143 دلار خریده بود هفت ماه بعد شاهد نزول قیمتی برابر هر سهم 3/50 دلار بود. صندوق منهتن با ضرر شدیدی رو به رو شد و سرمایه گذاران به تدریج این صندوق را ترک کردند. تسای بابت اعتماد بی جا به توانایی های خود دچار شکست شدیدی شد و بهای اشتباهش را پرداخت. به یاد داشته باشید، “موج به هنگام بالا رفتن همه قایق ها را با خود بالا خواهد برد و هیچ قایقی از این قاعده مستثنی نخواهد بود”.
اطمینان افراطی به خود و شرایط نتیجه اش ضررهای میلیون دلاری خواهد بود
تصور کنید در حال تماشای بازی فوتبال هستید و می خواهید روی نتیجه شرط بندی کنید. ابتدا کار را مشکل می بینید چون هر دو تیم بسیار قوی هستند. اما پس از شرط بندی چنان به تصمیم خود مطمئن می شوید که فیش شرط بندی خود را به هیچ بهایی نمی فروشید. در مقاله مشهوری که در سال 1991 منتشر شد می خوانیم پژوهشگرانی مانند کانمان، کنچ و تالر نظریه “تاثیر مالکیت” را ارائه دادند. این نظریه می گوید ما صرفا به این دلیل که مالک چیزی هستیم آن دارایی را بسیار باارزش می دانیم. اما ارزشی که ما به آن می دهیم دلیل بر ارزش فوق العاده آن نیست. این امر دو موضوع را روشن می کند: اول اینکه تفکر در زمان از بین می رود. دوم اینکه مالک چیزی بودن آن را باارزش جلوه می دهد و ما درست از همین اطمینان مفرط ضربه می خوریم. شاید بتوان برای نمونه به وارن بافت بزرگترین سرمایه گذار زمان اشاره کرد. او روزی تصمیم گرفت سهام شرکت کفش دکستر را خریداری کند. او آنقدر مجذوب خرید خودش بود که متوجه ایجاد کساد در بازار کفش آن زمان نشد. و بالاخره دکستر سقوط کرده و ضرر بسیاری را برای وارن به بار آورد. این نشان می دهد حتی بهترین سرمایه گذاران دنیا نیز خطا می کنند.
تلاش برای کاهش اشتباهات در سرمایه گذاری امری ضروری است
به بازی شطرنج بین استادان این بازی توجه کنید. آنها مهره های خود را به گونه ای می چینند که کمترین آسیب را ببینند و به نوعی حریف را مجبور به انجام اشتباه نمایند. در امور مالی نیز به همین گونه است. در بازار تجارت حرفه ای ها به گونه ای عمل می کنند که آماتورهای بازار مجبور به اشتباه شوند. اما از طرفی یک مبتدی باید به طریقی وارد بازار باشد که بر نباختن تمرکز کند تا بر بردن. اما بهرحال حرفه ای ها هم دچار خطا می شوند. برای نمونه استنلی دروکن میلر را مثال می زنیم. او در سال 1988 برای تشکیل پورتفولیو برای صندوق کوانتوم جرج سوروس منصوب شد. او در 4 سال اول بسیار موفق بود و رشد او در سال هرگز کمتر از 24 درصد نشد. اما در سال 1999 دست به ریسکی ناشیانه زد و ضمن آن با خرید 200 میلیون دلار از سهام شرکت tech دچار ضرر شدیدی شد. او که نمی خواست بازارهای مالی را ترک کند، سرمایه گذاری عمده ای به یورو انجام داد و 600 میلیون دلار روی شرکت VeriSign سرمایه گذاری کرد. در این اثنا با کم شدن ارزش سهام هایش دچار ضررهای جبران ناپذیری شد. خطای او غفلت از حوزه تخصصی بود و اینکه به جای تلاش برای ضرر نکردن به دنبال بردهای بزرگ بود.
سرمایه گذاران باید آماده زیان های احتمالی باشند
آیا به تاریخچه قیمت سهام آمازون دقت کرده اید؟ شاید در ظاهر به نظر یک سهم فوق العاده باشد اما در پشت پرده قضیه حفظ این سهام است که واقعا کار هر کسی نیست. این سهام سه مرتبه به دو نیم تقسیم شد و ضررهایی برای سرمایه گذاران ایجاد نمود.
مثال دیگر چارلی مانگر است که با مهندسی معکوس مسائل پیشرفت های زیادی می کرد. اما نبوغ او نیز سبب نجاتش از ضرر نشد. او با سرمایه گذاری 61% از صندوقش روی شرکت Blue Chip Stamps و رکود بازار محصولات این شرکت دچار شکست بزرگی شد. اما کمی بعد همین شرکت شکست خورده سهام برکشایر را خریده و دوباره سرپا شد. این موضوع نشان میدهد گاهی صبر و سرمایه گذاری بلند مدت شما را از شکست های بزرگی نجات می دهد.
سخن آخر
سرمایه گذاری حتی برای بازیکنان حرفه ای نیز بازی خطرناکی است. اما با مطالعه خطاهای بزرگان سرمایه گذاری می توانیم به صورت رایگان درس های بزرگی یاد نبوغ مالی وارن بافت بگیریم. اگر مبتدی هستید و می خواهید وارد بازار سرمایه گذاری بشوید باید ابتدا به دوری از خطا و ضرر نکردن بیندیشید و سپس به برد فکر کنید. به دارایی تان وابسته نباشید تا احساساتی نظیر ترس، خشم و طمع بر شما غالب نشود و بتوانید بهترین تصمیم ها را بگیرید. به گفته وارن بافت سرمایه گذاران باید طوری عمل کنند که گویی در تمام دوران عمر خود فرصت 20 معامله را دارند. در این شرایط کاملا دقت کرده و سهم های خود را با احتیاط انتخاب می کنند.
دیدگاه شما